- انبسته
- چیزی که بسته و سفت شده باشد مانند ماست و شیر و خون و غیره غلیظ و بسته شده انبسته
معنی انبسته - جستجوی لغت در جدول جو
- انبسته
- غلیظ و بسته شده، به هم بسته، چیزی که بسته و سفت شده باشد، از ماست، شیر، خون و امثال آن ها،
برای مثال خون انبسته همی ریزم بر زرین رخ / زان که خونابه نماندستم در چشم نبیز (شاکر بخاری - شاعران بی دیوان - ۴۷)
- انبسته ((اَ بَ تِ))
- غلیظ و بسته و سفت شده مانند شیر، ماست، خون
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نامربوط
نبسته، بسته نشده، زخمی که بسته نشده و مرهم برآن ننهاده اند، تن پیلتن راچنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. (شا)، آزاد، نامقید، مقابل گرفتار، اسیر، جمع نابستگان، وزان زاری و ناله خستگان ببند اندر آیند نابستگان. (شا) مقابل بسته
چیزی که بسته و سفت شده باشد مانند ماست و شیر و خون و غیره غلیظ و بسته شده انبسته
مجموعه
آکومولاتور، خازن
علاقمند
مفهوم، معلوم، عمداً
مربوطه، آتاشه، متعلق، مربوط، رابط
شکسته، تپه و ماهور زمین پر تپه و ماهور
آنکه پای وی در قید باشد، محبوس دربند
بسته در، مقابل در باز
عاشق دلباخته، دارای تعلق، گرفتار ستمکش، رنجور
گسترده شدن، گستردن
مبهم، تلویحا
متحده، متحد
چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد مانند سنگ و کلوخ جماد مقابل بررسته، امر ساختگی امر مصنوع
گسترده و پهناور گردیدن، انتشار، گسترده، گشاده شدن
پراکنده شدن، رفتن آب به زمین
کیسه ای بزرگ از پوست گوسفند دباغت کرده که درست از گوسفند بر آورند همیان همیانه انبانه، پوست بزغاله خشک کرده که قلندران در میان بندند و ذخیره درو نگاهدارند. یا از انبان تهی پنیر جستن، از غایت شره و آز عمل لغو و بیهوده انجام دادن، شکم بطن
اسم انباشتن، پر کرده مملو انبارده
پرکردن و انباشتن مخزن، قوه برق
خلاشه و خاشاکی که پس از پوشش خانه بر بام اندازند تا بر بالای آن خاک و گل ریزند و بیندایند
بازی گنج: چیزی را زیر خاک کنند و هر کس یافت برنده است
لوله ماسوره انبوب لوله
آلتی چوبین چهار شاخه دارای دسته ای بلند که کشاورزان با آن خرمن کوفته را بباد دهند تا از کاه جدا گردد چهار شاخ افشون هسک
آنچه مورد آگاهی و اطلاع است، معلوم، مشهور، توانسته
ضد سرباز، پوشیده و نهفته
جامد، جماد، ساختگی و بی اصل
آنکه یا آنچه دارای پوشش باشد، روپوشیده، برای مثال خوب رویان گشاده رو باشند / تو که روبسته ای مگر زشتی (سعدی - لغت نامه - روبسته)
انبارده، روی هم ریخته، انبوه شده، پرکرده
دستگاهی که انرژی برق برای مواقع لزوم در آن ذخیره می شود، آکومولاتور، خازن