- امّار
- بسیار امرکننده، اغرا کننده
معنی امّار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کابین کردن، مهر زن را دادن
کم شدن شیر چون کم شدن شیر جمع مصر شهرها
شاخه برآوردن، آماسیدن، جوانه زدن، دمیدن: جون سبزه
گذرانیدن وقت، گذراندن
فریب دادن کسی را
سپری شدن توشه، کم شدن مو، کم گیاه شدن زمین، بی توشگی، تنگدست شدن، کم شدن پر
بارانیدن، باریدن
باراندن، بارانیدن، فروباریدن
مطرها، باران ها، جمع واژۀ مطر
گذرانیدن کسی از جایی یا گذراندن وقت
کابین کردن، به زنی دادن دختر یا زنی در برابر مهر
جمع مصر، شهرها
مصرها، مرز و سرحد بین دو زمین، ناحیه ها، شهرها، جمع واژۀ مصر
ولیکن
کسی که بسیار امر می کند، برانگیزاننده به بدی و شر