جدول جو
جدول جو

معنی امهار

امهار((اِ))
کابین کردن، نکاح دادن زنی را با غیری به مهر
تصویری از امهار
تصویر امهار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با امهار

امهار

امهار
کابین کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کاوین کردن. (تاج المصادر بیهقی). کابین کردن زنی را.
لغت نامه دهخدا

امهار

امهار
یکی از ایالات کشور حبشه واقع در شمال دریاچۀ تسانا. مرکز آن شهر غندارات است که در سابق پایتخت حبشه بود. (از لاروس) (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود
لغت نامه دهخدا

امهار

امهار
جَمعِ واژۀ مُهْر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کره های اسب. (از اقرب الموارد). رجوع به مُهْر شود.
لغت نامه دهخدا

امهار

امهار
ذات امهار، موضعی است در بادیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

اجهار

اجهار
آشکار کردن سخن بازگفتن اظهار، آشکار کردن سخن بلند کردن آواز
اجهار
فرهنگ لغت هوشیار