جدول جو
جدول جو

معنی امه - جستجوی لغت در جدول جو

امه
کنیز، کنیزک
تصویری از امه
تصویر امه
فرهنگ فارسی عمید
امه(اِمْ مَ)
حالت و راه شریعت.
لغت نامه دهخدا
امه(اِ عَ)
فراموش کردن. (از منتهی الارب) (از شرح قاموس) (از ناظم الاطباء) ، خوارتر.
- امثال:
امهن من ذباب. (از مجمعالامثال)
لغت نامه دهخدا
امه(اِ ضَ)
پیمان کردن. (از شرح قاموس). عهد کردن و پیمان نمودن. (از منتهی الارب). امه الرجل امهاً (از باب نصر) ، عهد کرد و پیمان نمود آن مرد. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
امه(اُمْ مَ)
راه شریعت و دین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دین. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). گویند فلان لا امه له، یعنی او را دین و مذهبی نیست. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دین و طاعت. (مؤیدالفضلاء). سنت نبی، پیروی کردن طریقۀ کسی را و تجاوز نکردن از آن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، مثل آوردن و داستان زدن و داستان گفتن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). مثل زدن شعری یا سخنی را. (از اقرب الموارد) ، تصور نمودن و با خود صورت بستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطر المحیط) ، قصاص گرفتن از قاتل. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
امه((اَ مَ یا مِ))
پرستار، کنیز، خادمه. ج، اماء
تصویری از امه
تصویر امه
فرهنگ فارسی معین
امه
مال ما، برای ما
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشه
تصویر اشه
صمغی زرد رنگ و تلخ مزه شبیه کندر که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اما
تصویر اما
ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امت
تصویر امت
پیروان یک پیغمبر، گروهی از مردم، جماعت
امت مرحومه: مسلمانان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امر
تصویر امر
تلخ تر، محکم تر، پابندتر به عهد و وفا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امد
تصویر امد
غایت و نهایت و آخر چیزی، اجل، خشم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمه
تصویر آمه
دوات، ظرفی که در آن مرکب بریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
امام ها، پیشواها، پیش نماز ها، دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب (ع) و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیرها، شیخ ها، جمع واژۀ امام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازمه
تصویر ازمه
زمام ها، مهارها، افسارها، کنایه از اختیارها، جمع واژۀ زمام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امر
تصویر امر
فرمان، حکم، مفرد واژۀ اوامر
کار، مفرد واژۀ امور
حادثه
در دستور زبان علوم ادبی فعلی که با آن فرمان می دهند
در تصوف عالم ملکوت، عالم غیب
امر به معروف: مقابل نهی از منکر، در فقه وادار کردن مردم به کارهای پسندیده و خوب و تکالیف شرعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادمه
تصویر ادمه
پاره پوست، پشت پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امس
تصویر امس
دیروز، روزی از روزهای گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
پیشوایان، امامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امق
تصویر امق
کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امت
تصویر امت
جماعتی که به سوی ایشان پیامبری آمده باشد، پیروان انبیاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشه
تصویر اشه
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امج
تصویر امج
گرم شدن، تشنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
نی رستنگاه میوه رسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخمه
تصویر اخمه
چین و شکنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذمه
تصویر اذمه
جمع ذمام و جج. ذمه حقوق حرمتها آبروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمه
تصویر آمه
فراخی سال، (دوات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازمه
تصویر ازمه
((اَ زِ مِّ))
جمع زمام، مهارها، افسارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجمه
تصویر اجمه
((اَ جَ مِ))
بیشه، نیستان، جمع اجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اره
تصویر اره
((اَ رُِ زَ))
تیززبان، زبان دراز، بهتان گوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اما
تصویر اما
ولی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امت
تصویر امت
دین وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امر
تصویر امر
فرمایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ائمه
تصویر ائمه
پیشوایان، رهنمودان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اله
تصویر اله
خدا
فرهنگ واژه فارسی سره