جدول جو
جدول جو

معنی امحاء - جستجوی لغت در جدول جو

امحاء
از میان رفتن اثر چیزی. پاک گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شیر بسیار نوشیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پرکردن جهت کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
محو کردن. ناپدید کردن. از میان بردن چیزی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
امحاء
زدودن، ستردن، پاک کردن، زدایش، محو کردن، ناپدید کردن، از میان بردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
امحاء
((اِ))
ناپدید کردن، نابود کردن
تصویری از امحاء
تصویر امحاء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امحاض
تصویر امحاض
دوستی خالص کردن، راست کردن سخن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
شبانگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شبانگاه شدن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی). داخل در مسا (شبانگاه) شدن بخلاف اصباح. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکم راندن داروی مسهل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). براندن دارو شکم را. (تاج المصادر بیهقی). کار کردن مسهل.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
شهری است از نواحی یمن در بلوک سخان. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
جمع واژۀ امیر. رجوع به امرا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گواردگردیدن طعام. (منتهی الارب). بگوارانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). گوارا گردیدن طعام. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گواراتر شدن طعام. (آنندراج). بسیارشیر شدن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). فروگذاشتن اشتر شیر را. (تاج المصادر بیهقی). بسیار شیر دادن ناقه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بروش زشت رفتن. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
تصویری از امحاش
تصویر امحاش
سوزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهاء
تصویر امهاء
آب دادن تیغ، گرم کردن اسپ، به آب رسیدن، تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نحو، راه ها، سوی ها، روش ها، مانندها پیش آمدن، بر گردانیدن، پر خاشیدن جمع نحو. سویها گوشه ها، راهها روشها، مثلها مانندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاح
تصویر امحاح
کهنه شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاض
تصویر امحاض
شیر ناب نوشاندن، دوستی کردن، راستگو بودن دوستی خالص کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاق
تصویر امحاق
نیست شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارحاء
تصویر ارحاء
جمع رحی، سنگ آسیاها
فرهنگ لغت هوشیار
پراکندگی ابر، پاک شدن آسمان بیداری هشیاری گشادگی جمع صحیح درستان تندرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتحاء
تصویر امتحاء
زدودش زدوده شدن پنهان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتاء
تصویر امتاء
زشتگرایی، برخورداری، بی نیازی
فرهنگ لغت هوشیار
وحی فرستادن، یان فرستاده، مغز شویی، الهام کردن، اشاره کردن مطلبی را، در ذهن کسی افکندن، القا امری، در دل افکندن، خفا فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحال
تصویر امحال
خشک شدن سال خشک شدن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امداء
تصویر امداء
کلانسالی، شیر بسیار نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاک
تصویر امحاک
خشمیدن خشمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امناء
تصویر امناء
((اُ مَ))
جمع امین، افراد مورد اطمینان، زنهارداران، امانت داران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از املاء
تصویر املاء
((اِ))
پر کردن، مطلبی را بیان کردن تا دیگری بنویسد، درست نویسی، رسم الخط، دیکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امعاء
تصویر امعاء
جمع معی، روده ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امضاء
تصویر امضاء
((اِ))
گذرانیدن، جایز شمردن، نام خود را در زیر نوشته ای نوشتن، دستینه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
جمع نحو، سوی ها، روش ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امراء
تصویر امراء
((اُ مَ))
جمع امیر، فرماندهان، امیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امحال
تصویر امحال
قحطی و خشکسالی شدن، بی حاصل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امحاض
تصویر امحاض
((اِ))
دوستی خالص کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایحاء
تصویر ایحاء
وحی فرستادن، الهام کردن، مطلبی را در ذهن یا دل کسی افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امساء
تصویر امساء
((اِ))
شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انحاء
تصویر انحاء
روش ها
فرهنگ واژه فارسی سره