خشک شدن شهر و زمین. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح ورزش در ورزشهای دو میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چند تن با فاصله های معین در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند. (فرهنگ فارسی معین)
خشک شدن شهر و زمین. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، در اصطلاح ورزش در ورزشهای دو میدانی و دوچرخه سواری نوعی از مسابقه است که چند تن با فاصله های معین در یک مسیر ایستاده با کمک یکدیگر آن مسافت را طی کنند. (فرهنگ فارسی معین)
به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بهبود یافتن از بیماری. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ مدّ پیمانه ها. (اقرب الموارد). رجوع به مدّ شود، جمع واژۀ مدد. یاران. (فرهنگ فارسی معین) ، جمع واژۀ مدد. (از اقرب الموارد). افواجی که پی در پی برسند. (حاشیۀ کلیله و دمنه چ مینوی ص 3) : عزایم پادشاهان را به امدادفتح مبین و تواتر نصر عزیز مؤید گردانیده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 9) ، مجازاً درود و سلام پیاپی. (از حاشیۀ کلیله و دمنه، چ مینوی ص 3) : درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 3). که امداد خیرات و اقسام سعادات بدو نزدیکتر که در کارها ثابت قدم باشد. (کلیله و دمنه ص 41). که امداد خیر و سعادت بجانب او متصل گردد. (کلیله و دمنه ص 265). و رجوع به مدد شود
به شدن از بیماری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بهبود یافتن از بیماری. (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ مُدّ پیمانه ها. (اقرب الموارد). رجوع به مُدّ شود، جَمعِ واژۀ مدد. یاران. (فرهنگ فارسی معین) ، جَمعِ واژۀ مَدَد. (از اقرب الموارد). افواجی که پی در پی برسند. (حاشیۀ کلیله و دمنه چ مینوی ص 3) : عزایم پادشاهان را به امدادفتح مبین و تواتر نصر عزیز مؤید گردانیده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 9) ، مجازاً درود و سلام پیاپی. (از حاشیۀ کلیله و دمنه، چ مینوی ص 3) : درودی که امداد آن به امتداد روزگار متصل باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 3). که امداد خیرات و اقسام سعادات بدو نزدیکتر که در کارها ثابت قدم باشد. (کلیله و دمنه ص 41). که امداد خیر و سعادت بجانب او متصل گردد. (کلیله و دمنه ص 265). و رجوع به مدد شود
سوختن گرما و آتش چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسوزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). سوختن گرما و آتش پوست چیزی را، یاری دادن لشکر را از غیر خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند: اذا کثر شیئاً بنفسه قیل مده و اذا کثر بغیره امده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قوله تعالی: انی ممدکم بالف و قال جل و علا: و امددناهم بفاکهه. (ناظم الاطباء). مال بخشیدن بکسی و یاری دادن و بفریاد وی رسیدن. (از اقرب الموارد). یاری دادن و بفریاد رسیدن کسی را در نیکی باشد یادر بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و گویند: امددته در خیر و مددته در شر استعمال میشود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مدد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه ترتیب عادل) (فرهنگ فارسی معین). یاری کردن. یاری دادن. (فرهنگ فارسی معین) ، یاری. کمک. اعانت. (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء). نصرت. (ناظم الاطباء). - امداد کردن، یاری دادن. - پست امدادی، پاسگاهی که برای کمک در مواقع ضروری ساخته شود مانند پست امدادی شیر و خورشید. (فرهنگ فارسی معین ذیل پست). - پست امدادی آموزشگاهها، شفاخانه. (از لغات فرهنگستان از فرهنگ فارسی معین ذیل پست). ، بخشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مثمر شدن. (آنندراج) ، سیاهی دردوات کردن و بقلم سیاهی دادن کاتب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مداد دادن قلم را. (آنندراج). بسیارکردن آب و سیاهی دوات. (از المنجد). مداد در دوات کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، آب دادن چیزی را. (آنندراج) ، ریم و زردآب گرد آمدن در زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن ریم از جراحت. (آنندراج) ، هودر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، آب و تری روان شدن درچوب عرفج. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مدید خورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مدید (آب و آرد یا آرد نرم) نوشانیدن بشتر، گسترده شدن روشنایی روز. (از اقرب الموارد)
سوختن گرما و آتش چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بسوزانیدن. (تاج المصادر بیهقی). سوختن گرما و آتش پوست چیزی را، یاری دادن لشکر را از غیر خود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند: اذا کثر شیئاً بنفسه قیل مده و اذا کثر بغیره امده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قوله تعالی: انی ممدکم بالف و قال جل و علا: و امددناهم بفاکهه. (ناظم الاطباء). مال بخشیدن بکسی و یاری دادن و بفریاد وی رسیدن. (از اقرب الموارد). یاری دادن و بفریاد رسیدن کسی را در نیکی باشد یادر بدی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و گویند: امددته در خیر و مددته در شر استعمال میشود. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مدد کردن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان علامه ترتیب عادل) (فرهنگ فارسی معین). یاری کردن. یاری دادن. (فرهنگ فارسی معین) ، یاری. کمک. اعانت. (از فرهنگ فارسی معین) (از ناظم الاطباء). نصرت. (ناظم الاطباء). - امداد کردن، یاری دادن. - پست امدادی، پاسگاهی که برای کمک در مواقع ضروری ساخته شود مانند پست امدادی شیر و خورشید. (فرهنگ فارسی معین ذیل پست). - پست امدادی آموزشگاهها، شفاخانه. (از لغات فرهنگستان از فرهنگ فارسی معین ذیل پست). ، بخشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، مثمر شدن. (آنندراج) ، سیاهی دردوات کردن و بقلم سیاهی دادن کاتب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مداد دادن قلم را. (آنندراج). بسیارکردن آب و سیاهی دوات. (از المنجد). مداد در دوات کردن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، آب دادن چیزی را. (آنندراج) ، ریم و زردآب گرد آمدن در زخم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن ریم از جراحت. (آنندراج) ، هودر شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، آب و تری روان شدن درچوب عرفج. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مدید خورانیدن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مدید (آب و آرد یا آرد نرم) نوشانیدن بشتر، گسترده شدن روشنایی روز. (از اقرب الموارد)
تقریر کردن، دیکته، طریقه نوشتن کلمات، درست نویسی، رسم الخط ،نویساندن، گفتن که دیگری بنویسد، از یاد نوشتن، مطلبی را که معلم میگوید و شاگرد مینویسد، پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد
تقریر کردن، دیکته، طریقه نوشتن کلمات، درست نویسی، رسم الخط ،نویساندن، گفتن که دیگری بنویسد، از یاد نوشتن، مطلبی را که معلم میگوید و شاگرد مینویسد، پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد