جدول جو
جدول جو

معنی اما - جستجوی لغت در جدول جو

اما
ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
تصویری از اما
تصویر اما
فرهنگ فارسی عمید
اما(اَ)
بمعنی الا (هان) باشد و بیشتر قبل از قسم قرار گیرد:
اما و الذی ابکی و اضحک و الذی
امات و احیا و الذی امره الامر...
یعنی هان سوگند به آنکه بگریاند و بخنداند و آنکه میراند و زنده کند و فرمان فرمان اوست... (ازاقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
اما(اَمْ ما)
حرف شرط است: فأما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق (قرآن 26/2) ، (اما آنانی که ایمان آوردند میدانند آن مثل حق است). (منتهی الارب). اما حدیث خواجه احمد، بنده را با چنین سخنان کاری نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). و اما املاک ایشان حال بر ما پوشیده است. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 37).
لغت نامه دهخدا
اما(اُمْ ما)
امّاخ. خواستن دل زن آبستن چیزی را و هوس شدید آن کردن. (فرهنگ فارسی معین). ویار.
لغت نامه دهخدا
اما(اِمْ ما)
حرف تردید است. (غیاث اللغات). برای شک آید مانند او، جز اینکه در او ابتداء به تیقن باشد و در اما به شک: جائنی اما زید و اما عمرو. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
اما
نام یکی از ایلات کرد از طوایف پشتکوه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 70)
لغت نامه دهخدا
اما((اَ مّ))
تفصیل و تأکید را رساند، ولی، ولیک، ولیکن
اما تو کار آوردن: بهانه آوردن، ایراد گرفتن
تصویری از اما
تصویر اما
فرهنگ فارسی معین
اما
ولی
تصویری از اما
تصویر اما
فرهنگ واژه فارسی سره
اما
لیک، منتها، ولی، ولیک، ولیکن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اما
ما
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان
تصویر امان
(پسرانه)
ایمنی، آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امار
تصویر امار
کسی که بسیار امر می کند، برانگیزاننده به بدی و شر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ
امام جماعت: پیش نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اماء
تصویر اماء
امه ها، کنیزان، جمع واژۀ امه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امان
تصویر امان
بی ترسی، ایمنی، آسایش، آرامش، امان بدهید، امان نامه
امان خواستن: زنهار خواستن، پناه خواستن
امان دادن: کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کردن، فرصت دادن، زمان دادن
امان یافتن: در پناه کسی درآمدن، زنهار یافتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امام
تصویر امام
پیش، جلو، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اماج
تصویر اماج
آشی که در آن گلوله های کوچک خمیر می ریزند، گلوله های کوچک خمیر که در آشی به همین نام می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ ما)
بسیارفرمان. کثیرالامر. مبالغۀ آمر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
الیویه گلو، ملقب به گوستاو. رمان نویس فرانسوی. وی در پاریس بدنیا آمد (1818-1883 میلادی). او راست: رمانهای ماجراها که داستان آنها در آمریکا اتفاق افتاده است
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فرمان. (آنندراج). امر. حکم. (ازاقرب الموارد). ایمار. (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ ما)
بصیغۀ تثنیه، گنده دهنی و بیخوابی.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ ما)
امانت دار و معتمدالیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شخص امینی که بدو امانت سپارند. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ایمن شدن. (مصادر زوزنی). بی ترس و بیم گردیدن. بی بیمی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). زنهاری. (منتهی الارب) (بهار عجم). بی خوف بودن و ایمنی. (آنندراج). آرامش و اطمینان. (از اقرب الموارد) :
آنرا پس سختی ز همه رنج امان بود
وین را پس سختی ز همه رنج امان است.
منوچهری.
یافته و بافته ست شاه چو داود و جم
یافته مهر کمال بافته درع امان.
خاقانی.
ره امان نتوان رفت و دل رهین امل
رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا.
خاقانی.
وگر خواهی کزین منزل امان آن سرایابی
امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو.
خاقانی.
بعدل و احسان و امن و امان بیمن کفالت و حسن ایالت شمس المعالی آراسته گشت. (ترجمه تاریخ یمینی).
کنج امان نیست درین خاکدان
مغز وفا نیست درین استخوان.
نظامی.
اقصای برّ و بحر بتابید عدل او
آمد ز تیغ حادثه بر بارۀ امان.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
علامت. (منتهی الارب) (از قطر المحیط). نشان
لغت نامه دهخدا
(اَ)
حساب. شمار. آمار. (از شرفنامه) (آنندراج). امار و همار و آمار و شمار و شماره از یک ریشه اند. (حاشیۀ مزدیسنا چ 1 ص 181) ، جمع واژۀ امزر. برتران و گزیدگان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اماء
تصویر اماء
جمع امه، کنیزکان جمع امه. کنیزان کنیزکان پرستاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امات
تصویر امات
جمع ام، مادران، گوهران بن ها جمع ام مادران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماق
تصویر اماق
هکه زدگی (هکه برجستن گلو و فواق سکسکه) کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان
تصویر امان
پناه، آسایش و آرامش، ایمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیش، جلو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشرو، پیش نماز، پیر، شیخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امان
تصویر امان
بی ترسی، ایمنی، زنهار، پناه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امان
تصویر امان
زنهار، پناه
فرهنگ واژه فارسی سره