ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
ادات رفع توهم، ولی، لیکن مثلاً من افتادم ولی طوریم نشد، ادات شرط مثلاً من می روم اما تو هم باید بیایی، ادات تاکید، (حرف) ادات تفصیل مثلاً اما از آنکه گفته بودی
بمعنی الا (هان) باشد و بیشتر قبل از قسم قرار گیرد: اما و الذی ابکی و اضحک و الذی امات و احیا و الذی امره الامر... یعنی هان سوگند به آنکه بگریاند و بخنداند و آنکه میراند و زنده کند و فرمان فرمان اوست... (ازاقرب الموارد).
بمعنی اَلا (هان) باشد و بیشتر قبل از قسم قرار گیرد: اما و الذی ابکی و اضحک و الذی امات و احیا و الذی امره الامر... یعنی هان سوگند به آنکه بگریاند و بخنداند و آنکه میراند و زنده کند و فرمان فرمان اوست... (ازاقرب الموارد).
حرف شرط است: فأما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق (قرآن 26/2) ، (اما آنانی که ایمان آوردند میدانند آن مثل حق است). (منتهی الارب). اما حدیث خواجه احمد، بنده را با چنین سخنان کاری نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). و اما املاک ایشان حال بر ما پوشیده است. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 37).
حرف شرط است: فأما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق (قرآن 26/2) ، (اما آنانی که ایمان آوردند میدانند آن مثل حق است). (منتهی الارب). اما حدیث خواجه احمد، بنده را با چنین سخنان کاری نیست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 85). و اما املاک ایشان حال بر ما پوشیده است. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 37).
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ امام جماعت: پیش نماز
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ امام جماعت: پیش نماز
بی ترسی، ایمنی، آسایش، آرامش، امان بدهید، امان نامه امان خواستن: زنهار خواستن، پناه خواستن امان دادن: کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کردن، فرصت دادن، زمان دادن امان یافتن: در پناه کسی درآمدن، زنهار یافتن
بی ترسی، ایمنی، آسایش، آرامش، امان بدهید، امان نامه امان خواستن: زنهار خواستن، پناه خواستن امان دادن: کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کردن، فرصت دادن، زمان دادن امان یافتن: در پناه کسی درآمدن، زنهار یافتن
الیویه گلو، ملقب به گوستاو. رمان نویس فرانسوی. وی در پاریس بدنیا آمد (1818-1883 میلادی). او راست: رمانهای ماجراها که داستان آنها در آمریکا اتفاق افتاده است
الیویه گلو، ملقب به گوستاو. رمان نویس فرانسوی. وی در پاریس بدنیا آمد (1818-1883 میلادی). او راست: رمانهای ماجراها که داستان آنها در آمریکا اتفاق افتاده است
ایمن شدن. (مصادر زوزنی). بی ترس و بیم گردیدن. بی بیمی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). زنهاری. (منتهی الارب) (بهار عجم). بی خوف بودن و ایمنی. (آنندراج). آرامش و اطمینان. (از اقرب الموارد) : آنرا پس سختی ز همه رنج امان بود وین را پس سختی ز همه رنج امان است. منوچهری. یافته و بافته ست شاه چو داود و جم یافته مهر کمال بافته درع امان. خاقانی. ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا. خاقانی. وگر خواهی کزین منزل امان آن سرایابی امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو. خاقانی. بعدل و احسان و امن و امان بیمن کفالت و حسن ایالت شمس المعالی آراسته گشت. (ترجمه تاریخ یمینی). کنج امان نیست درین خاکدان مغز وفا نیست درین استخوان. نظامی. اقصای برّ و بحر بتابید عدل او آمد ز تیغ حادثه بر بارۀ امان. سعدی.
ایمن شدن. (مصادر زوزنی). بی ترس و بیم گردیدن. بی بیمی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). زنهاری. (منتهی الارب) (بهار عجم). بی خوف بودن و ایمنی. (آنندراج). آرامش و اطمینان. (از اقرب الموارد) : آنرا پس سختی ز همه رنج امان بود وین را پس سختی ز همه رنج امان است. منوچهری. یافته و بافته ست شاه چو داود و جم یافته مهر کمال بافته درع امان. خاقانی. ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا. خاقانی. وگر خواهی کزین منزل امان آن سرایابی امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو. خاقانی. بعدل و احسان و امن و امان بیمن کفالت و حسن ایالت شمس المعالی آراسته گشت. (ترجمه تاریخ یمینی). کنج امان نیست درین خاکدان مغز وفا نیست درین استخوان. نظامی. اقصای برّ و بحر بتابید عدل او آمد ز تیغ حادثه بر بارۀ امان. سعدی.
حساب. شمار. آمار. (از شرفنامه) (آنندراج). امار و همار و آمار و شمار و شماره از یک ریشه اند. (حاشیۀ مزدیسنا چ 1 ص 181) ، جمع واژۀ امزر. برتران و گزیدگان. (از اقرب الموارد)
حساب. شمار. آمار. (از شرفنامه) (آنندراج). امار و همار و آمار و شمار و شماره از یک ریشه اند. (حاشیۀ مزدیسنا چ 1 ص 181) ، جَمعِ واژۀ امزر. برتران و گزیدگان. (از اقرب الموارد)