ایمن شدن. (مصادر زوزنی). بی ترس و بیم گردیدن. بی بیمی. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء). زنهاری. (منتهی الارب) (بهار عجم). بی خوف بودن و ایمنی. (آنندراج). آرامش و اطمینان. (از اقرب الموارد) : آنرا پس سختی ز همه رنج امان بود وین را پس سختی ز همه رنج امان است. منوچهری. یافته و بافته ست شاه چو داود و جم یافته مهر کمال بافته درع امان. خاقانی. ره امان نتوان رفت و دل رهین امل رفوگری نتوان کرد و چشم نابینا. خاقانی. وگر خواهی کزین منزل امان آن سرایابی امانت دار یزدان را نیابت دار حسان شو. خاقانی. بعدل و احسان و امن و امان بیمن کفالت و حسن ایالت شمس المعالی آراسته گشت. (ترجمه تاریخ یمینی). کنج امان نیست درین خاکدان مغز وفا نیست درین استخوان. نظامی. اقصای برّ و بحر بتابید عدل او آمد ز تیغ حادثه بر بارۀ امان. سعدی.