جدول جو
جدول جو

معنی الحاح - جستجوی لغت در جدول جو

الحاح
در طلب چیزی اصرار و پافشاری کردن، خواستن چیزی با زاری و التماس، درخواست کردن
تصویری از الحاح
تصویر الحاح
فرهنگ فارسی عمید
الحاح
(اِ تِ)
ستیهیدن در سؤال و درخواست و طلب چیزی. (منتهی الارب). درخواست کردن. (تاج المصادر بیهقی). زاری کردن و درخواستن و مبالغه کردن در کاری. (آنندراج) (از غیاث اللغات). ستیزیدن و ستیزه کردن در خواستن چیزی. الحاف. (اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی). الظاظ. (اقرب الموارد). پژوژناکی. (از ترجمه رسالۀ حی بن یقظان). تقاضا و ابرام و اصرار و التماس. درخواست از روی عجز و فروتنی. (ناظم الاطباء) : از من بپرس به الحاحی تمام. (کلیله و دمنه). زن مراجعت الحاح در میان آورد. (کلیله و دمنه). و در این باب الحاح ومبالغۀ تمام بجای آوردند. (روضهالصفا).
لغت نامه دهخدا
الحاح
درخواست چیزی با التماس
تصویری از الحاح
تصویر الحاح
فرهنگ لغت هوشیار
الحاح
((اِ))
اصرار کردن، پافشاری کردن، جمع الحاحات
تصویری از الحاح
تصویر الحاح
فرهنگ فارسی معین
الحاح
ابرام، اصرار، التماس، پافشاری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الحال
تصویر الحال
حال، حالا، اکنون، زمان یا لحظه ای که در آن هستیم، این زمان، این هنگام، همین دم، در این وقت، نون، فی الحال، حالیا، همینک، ایدون، بالفعل، فعلاً، الآن، ایمه، عجالتاً، ایدر، اینک، کنون، همیدون، حالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحان
تصویر الحان
لحن ها، آواز خوش ها، فحوای کلام، آهنگ کلام ها، جمع واژۀ لحن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
رسیدن و پیوستن به کسی، به هم رسانیدن و پیوند دادن، پیوستگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاظ
تصویر الحاظ
لحظ ها، از گوشۀ چشم به چیزی نگریستن، جمع واژۀ لحظ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
از دین برگشتن، انکار خداوند کردن، کفر و بی دینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الواح
تصویر الواح
لوح ها، چیزهای پهن، تختۀ کشتی ها، جمع واژۀ لوح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از القاح
تصویر القاح
آبستن کردن، باردار کردن، بارور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ذَ)
سپید سیاهی آمیز شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سیاه سپید شدن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
کهنه شدن جامه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، فراخ و گشاده گردیدن زمین و تهیگاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اتساع. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الحاظ
تصویر الحاظ
اندون چشم، باطن چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امحاح
تصویر امحاح
کهنه شدن جامه
فرهنگ لغت هوشیار
بیچاره کردن درمانده کردن کج کردن هنجی کسی که درخدایخانه آیین هنج را به جای آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاف
تصویر الحاف
گزافیدن، زیان رسانیدن، دامن کشان رفتن، دواج (لحاف) دادن
فرهنگ لغت هوشیار
آبستن کردن باردار کردن گشن دادن آبستن کردن گشن دادن باردار کردن بارور ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوستگی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لوح، پلمه ها سلم ها جمع لوح. لوحها صفحه های فلزی سنگی یا چوبی، جزئی از بخش چهارم اقسام چهارگانه (آلات موسیقی) قدیم ایران و جزوی از سازهایی که برای هر صدا یک سیم دارند. در نوازندگی با الواح انگشتهای دست چپ بروی سیمها قرار نمیگیرد. در الواح برای ایجاد نغمه ثقیل کاسه بزرگ تنگ و از برای نغمه حاد مقابل آن لازم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الماح
تصویر الماح
نگریستن و زیرچشمی نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطحاح
تصویر اطحاح
افکندن انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباح
تصویر الباح
کلانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحان
تصویر الحان
جمع لحن، آواهای خوش، آوازها، آهنگها، آوازهای خوش، نغمه های دلکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحام
تصویر الحام
فربهیدن گوشت نو آوردن، گوشت خوراندن، دانه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحال
تصویر الحال
اکنون همین دم ایمه اکنون هم اکنون همین دم حالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
خصومت، از دین برگشتن، کفر، بی دینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الواح
تصویر الواح
جمع لوح، لوح ها، صفحه های فلزی، سنگی یا چوبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از القاح
تصویر القاح
((اِ))
آبستن کردن، جفت گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحان
تصویر الحان
جمع لحن، آوازها، نغمه های دل انگیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحال
تصویر الحال
اکنون، همین دم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
((اِ))
در پیوستن، رسیدن به کسی یا چیزی، به هم پیوند دادن، پیوستگی، اتصال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاد
تصویر الحاد
((اِ))
از دین برگشتن، انکار خداوند کردن، بی دینی، کفر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الحاق
تصویر الحاق
پیوست
فرهنگ واژه فارسی سره