راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلوش، مرس، قزل آغاجغ، قزل آغاج، آلش، قزل گز، الش، آلاش، راج، چلر، چهلر
راش، درختی جنگلی با ساقه قطور، برگ های ضخیم و گل های خوشه ای که چوب آن در صنعت کاربرد دارد، آلوَش، مِرس، قِزِل آغاجِغ، قِزِل آغاج، آلَش، قِزِل گَز، اَلَش، آلاش، راج، چِلَر، چِهلَر
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، الست بربّکم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰) سرین، کفل، ران، برای مثال همچون رطب اندام و چو روغنش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
ازل، زمانی که ابتدا ندارد، جمله ماخوذ از قرآن کریم، اَلَستُ بربِّکُم؟ به معنای آیا من پروردگار شما نیستم؟ (اعراف - ۱۷۳)، برای مِثال برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر / که ندادند جز این تحفه به ما روز الست (حافظ - ۶۰) سرین، کفل، ران، برای مِثال همچون رطب اندام و چو روغنْش سرین / همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست (عسجدی - ۲۵)
جمع واژۀ آلت، افزارها، ابزارها، ادوات، سازوبرگ، ساز، ساختگی ها، اسباب، سامان: سکندر بیامد بدشت نبرد همه خواسته سربسر گرد کرد ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای ز فرش وز آلات و از چارپای، فردوسی، نگه کرد قارن بتورانیان همه ساز و آلات ایرانیان، فردوسی، - آلات تغذیه، مجموع عضوها که در عمل تغذیه بکار است، - آلات تناسل، عضوها در حیوان از نرینه و مادینه که سبب تولید مثل و نتاج است، - آلات تنفس، اندامها از حنجره و ریه و جز آن که در حیوان وسیلۀ نفس برآوردن و فروبردن است، - آلات جارحه، افزارهای طبیعی و غیرآن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و جز آن که خستن راست، - آلات جنگ، آلات رزم، آلات حرب، سلاح: بفرمای تا ساز و آلات جنگ بیارند پیشم کنون بیدرنگ، فردوسی، که برخیز و درپوش آلات رزم که کوتاه کردیم ما جام بزم، فردوسی، - آلات حیات، آنچه از اعضاء و جز آن که برای دوام زندگی بکار است، - آلات دفاع، آنچه از اعضاء طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند، - آلات رصدیه، افزارهای علم هیئت، - آلات شکم، حشو، - آلات صوت، عضوهای تن حیوان که آواز از آنها خیزد، چون شش و گلو و کام و زبان و لب و غیره، - آلات لهو، افزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن، - آلات محرّکه، آنچه در تن حیوان از اعصاب و عضلات و جز آن بکار بسط و قبض و حرکت و سکون است، - آلات موسیقی، ابزارهای آن، این کلمه را در تداول فارسی چون علامت جمع در آخر کلمه برای نمودن انواع جنسی آرند، چون: آهن آلات، بلورآلات، ترشی آلات، شیشه آلات و غیره
جَمعِ واژۀ آلت، افزارها، ابزارها، ادوات، سازوبرگ، ساز، ساختگی ها، اسباب، سامان: سکندر بیامد بدشت نبرد همه خواسته سربسر گرد کرد ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای ز فرش وز آلات و از چارپای، فردوسی، نگه کرد قارن بتورانیان همه ساز و آلات ایرانیان، فردوسی، - آلات تغذیه، مجموع عضوها که در عمل تغذیه بکار است، - آلات تناسل، عضوها در حیوان از نرینه و مادینه که سبب تولید مثل و نتاج است، - آلات تنفس، اندامها از حنجره و ریه و جز آن که در حیوان وسیلۀ نفس برآوردن و فروبردن است، - آلات جارحه، افزارهای طبیعی و غیرآن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و جز آن که خستن راست، - آلات جنگ، آلات رزم، آلات حرب، سلاح: بفرمای تا ساز و آلات جنگ بیارند پیشم کنون بیدرنگ، فردوسی، که برخیز و درپوش آلات رزم که کوتاه کردیم ما جام بزم، فردوسی، - آلات حیات، آنچه از اعضاء و جز آن که برای دوام زندگی بکار است، - آلات دفاع، آنچه از اعضاء طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند، - آلات رصدیه، افزارهای علم هیئت، - آلات شکم، حشو، - آلات صوت، عضوهای تن حیوان که آواز از آنها خیزد، چون شش و گلو و کام و زبان و لب و غیره، - آلات لهو، افزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن، - آلات محرّکه، آنچه در تن حیوان از اعصاب و عضلات و جز آن بکارِ بسط و قبض و حرکت و سکون است، - آلات موسیقی، ابزارهای آن، این کلمه را در تداول فارسی چون علامت جمع در آخر کلمه برای نمودن انواع جنسی آرند، چون: آهن آلات، بلورآلات، ترشی آلات، شیشه آلات و غیره
جمع واژۀ امت. جاهای بلند و پشته های خرد و نشیب و فرازها در چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به امت شود، روان کردن خون بر زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، بلند برداشتن باد غبار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به این معانی واوی است واز ’مور’ می آید، خواربار آوردن جهت عیال، رگهای گردن را بریدن، گداختن چیزی را، آب ریختن در زعفران وسودن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معانی یایی است و از ’میر’ می آید
جَمعِ واژۀ اَمت. جاهای بلند و پشته های خرد و نشیب و فرازها در چیزی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به اَمت شود، روان کردن خون بر زمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، بلند برداشتن باد غبار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). به این معانی واوی است واز ’مور’ می آید، خواربار آوردن جهت عیال، رگهای گردن را بریدن، گداختن چیزی را، آب ریختن در زعفران وسودن آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به این معانی یایی است و از ’میر’ می آید
شهر باستانی یونانی (فوسید) در کنار نهر سفیز. در این شهر بنای معبد اسقلبیوس و معبد می نرو کارنیا است. این شهر در کنار دو معبر کالیدروم واقع است و بعنوان کلید یونان مراقبت میشود. الاته غالباً در محاصره بوده است. در 480 قبل از میلاد خشایارشا آن را بتصرف درآورد و فیلیپ مقدونی در 330 قبل از میلاد پس از فتح کرونه آن را تصرف کرد. اعقاب اسکندر بر سر آن شهر بکشمکش برخاستند و غالباً فرمانروای آن تغییر میکرده است. رومیهابخاطر پاداش مقاومت اهالی که در محاصرۀ تاکسیلا از خود بروز دادند به این شهر استقلال دادند. (از قاموس الاعلام) (از لاروس بزرگ)
شهر باستانی یونانی (فوسید) در کنار نهر سفیز. در این شهر بنای معبد اسقلبیوس و معبد می نرو کارنیا است. این شهر در کنار دو معبر کالیدروم واقع است و بعنوان کلید یونان مراقبت میشود. الاته غالباً در محاصره بوده است. در 480 قبل از میلاد خشایارشا آن را بتصرف درآورد و فیلیپ مقدونی در 330 قبل از میلاد پس از فتح کرونه آن را تصرف کرد. اعقاب اسکندر بر سر آن شهر بکشمکش برخاستند و غالباً فرمانروای آن تغییر میکرده است. رومیهابخاطر پاداش مقاومت اهالی که در محاصرۀ تاکسیلا از خود بروز دادند به این شهر استقلال دادند. (از قاموس الاعلام) (از لاروس بزرگ)
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها
دست افزار انگار افراز ابزار دست افزار آلت آلت حصول چیزی، (ادب) یکی از قسمتهای کلمه که در اصطح نحویان حرف گویند. به اصطح علمی حرف که در برابر اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را به فعل ربط دهند، جمع ادوات. یا ادات استفهام. کلمه ای مه برای پرسش بکار رود مانند: کی کجا چگونه چرا در فارسی. و من ما کیف در عربی. یا ادات تشبیه. کلمه ای است که برای مانند کردن چیزی به چیزی بکار میرود لفظی که بر تشبیه دلت کند چنانکه در فارسی: چون چو و مانند آنها و در عربی کاف و کان و جز آنها
جمع آله، ابزارها آلات تغذیه: گوارنده ها آلات تناسلی: زهار آلات تنفسی: دمگرها، جمع آلت. افزارها ابزارها ادوات اسباب. یا آلات تغذیه. مجموع عضوهایی که در کار تغذیه بکاراست. یاآلات تناسل. عضوهایی در حیوان از نر و ماده که سبب تولید مثل و نتاج است. یا آلات تنفس. اندامها از حنجره و ریه غیره که در حیوان وسیله تنفس است. یاآلات حیات. آنچه از اعضا و غیر آن که برای ادامه زندگانی لازم است یاآلات جارحه. افزارهای طبیعی و غیر آن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و غیره که برای جراحت وارد آوردن بکار رود. یاآلات دفاع. آنچه از اعضای طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند. یاآلات ذو الاوتار. الاوتار. یاآلات النفخ. یاآلات رصدی (رصدیه)، ابزارهای علم هیاء ت که بکار رصد کواکب رود. یاآلات شکم. آنچه در اندرون شکم باشد حشو. یا آلات صوت. عضوهای بدن حیوان که آواز از آنها خیزد چون: شش گلو کام زبان لب و غیره. یا آلات لهو. ابزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن. یا آلات موسیقی. وسایل و اسبابی که از تحریک آنها نغمات تولید شود و آن آلات در موسیقی ایرانی بر سه قسم و بقولی بر چهار قسم است: حلوق انسانی، آلات ذوات النفخ، آلات ذوات الاوتار، کاسات طاسات و الواح. در موسیقی امروزی حلوق انسانی (موسیقی صوتی) را در مقابل (موسیقی اسبابی) قرار دهند و آنرا جزو (آلات موسیقی) بحساب نمیاورند، گاه بجای علامت جمع برای نشان دادن انواع یک جنس بکار رود: آهن آلات بلور آلات ترشی آلات شیشه آلات. ج آلت، ابزارها، ادوات
جمع آله، ابزارها آلات تغذیه: گوارنده ها آلات تناسلی: زهار آلات تنفسی: دمگرها، جمع آلت. افزارها ابزارها ادوات اسباب. یا آلات تغذیه. مجموع عضوهایی که در کار تغذیه بکاراست. یاآلات تناسل. عضوهایی در حیوان از نر و ماده که سبب تولید مثل و نتاج است. یا آلات تنفس. اندامها از حنجره و ریه غیره که در حیوان وسیله تنفس است. یاآلات حیات. آنچه از اعضا و غیر آن که برای ادامه زندگانی لازم است یاآلات جارحه. افزارهای طبیعی و غیر آن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و غیره که برای جراحت وارد آوردن بکار رود. یاآلات دفاع. آنچه از اعضای طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند. یاآلات ذو الاوتار. الاوتار. یاآلات النفخ. یاآلات رصدی (رصدیه)، ابزارهای علم هیاء ت که بکار رصد کواکب رود. یاآلات شکم. آنچه در اندرون شکم باشد حشو. یا آلات صوت. عضوهای بدن حیوان که آواز از آنها خیزد چون: شش گلو کام زبان لب و غیره. یا آلات لهو. ابزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن. یا آلات موسیقی. وسایل و اسبابی که از تحریک آنها نغمات تولید شود و آن آلات در موسیقی ایرانی بر سه قسم و بقولی بر چهار قسم است: حلوق انسانی، آلات ذوات النفخ، آلات ذوات الاوتار، کاسات طاسات و الواح. در موسیقی امروزی حلوق انسانی (موسیقی صوتی) را در مقابل (موسیقی اسبابی) قرار دهند و آنرا جزو (آلات موسیقی) بحساب نمیاورند، گاه بجای علامت جمع برای نشان دادن انواع یک جنس بکار رود: آهن آلات بلور آلات ترشی آلات شیشه آلات. ج آلت، ابزارها، ادوات
ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر
ترکی: خر، پیک، خر و کشتی، بیگار ستور بی مژد، سرانه خر، پیک چاپار پست، پیک چاپار پست، حقوق و عوارضی که برای پیکها یا چارپایان متعلق به پیکها میگرفتند (ایلخانان مغول تا قاجاریه) حیوان بارکش دارای یال کوتاه وگوشهای دراز، خر