جدول جو
جدول جو

معنی آلات

آلات
جمع واژۀ آلت، افزارها، ابزارها، ادوات، سازوبرگ، ساز، ساختگی ها، اسباب، سامان:
سکندر بیامد بدشت نبرد
همه خواسته سربسر گرد کرد
ز تخت و ز خرگاه و پرده سرای
ز فرش وز آلات و از چارپای،
فردوسی،
نگه کرد قارن بتورانیان
همه ساز و آلات ایرانیان،
فردوسی،
- آلات تغذیه، مجموع عضوها که در عمل تغذیه بکار است،
- آلات تناسل، عضوها در حیوان از نرینه و مادینه که سبب تولید مثل و نتاج است،
- آلات تنفس، اندامها از حنجره و ریه و جز آن که در حیوان وسیلۀ نفس برآوردن و فروبردن است،
- آلات جارحه، افزارهای طبیعی و غیرآن از چنگال و دندان و شمشیر و کارد و جز آن که خستن راست،
- آلات جنگ، آلات رزم، آلات حرب، سلاح:
بفرمای تا ساز و آلات جنگ
بیارند پیشم کنون بیدرنگ،
فردوسی،
که برخیز و درپوش آلات رزم
که کوتاه کردیم ما جام بزم،
فردوسی،
- آلات حیات، آنچه از اعضاء و جز آن که برای دوام زندگی بکار است،
- آلات دفاع، آنچه از اعضاء طبیعی و ادوات مصنوع که برای راندن دشمن دارند،
- آلات رصدیه، افزارهای علم هیئت،
- آلات شکم، حشو،
- آلات صوت، عضوهای تن حیوان که آواز از آنها خیزد، چون شش و گلو و کام و زبان و لب و غیره،
- آلات لهو، افزار نواختن موسیقی و باختن قمار و مانند آن،
- آلات محرّکه، آنچه در تن حیوان از اعصاب و عضلات و جز آن بکار بسط و قبض و حرکت و سکون است،
- آلات موسیقی، ابزارهای آن،
این کلمه را در تداول فارسی چون علامت جمع در آخر کلمه برای نمودن انواع جنسی آرند، چون: آهن آلات، بلورآلات، ترشی آلات، شیشه آلات و غیره
لغت نامه دهخدا