جدول جو
جدول جو

معنی اقواق - جستجوی لغت در جدول جو

اقواق
(اَقْ)
طوایف سفید هندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اطواق
تصویر اطواق
طوق ها، گردن بندها، چیزی که گرداگرد چیزی را می گیرد
نخطی حلقه مانند دور گردن برخی پرندگان و حیوانات ها، جمع واژۀ طوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
قول ها، قلب سپاه در میدان جنگ ها، جمع واژۀ قول
فرهنگ فارسی عمید
درختی افسانه ای با میوه هایی شبیه صورت انسان که از آن صدایی شبیه صدای آدمی شنیده می شود، برای مثال همچون درخت وقواق او را طیور گویا / بر فتح شاه کرده الحمدلله ازبر (خاقانی - ۱۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
شوق ها، میل ها و رغبت فراوان، در تصوف رغبت سالکان برای وصول، جمع واژۀ شوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
قوت ها، توان ها، نیروها، زورها، فیضهای خداوند، خوراک ها، خوردنی ها، طعام ها، روزی ها، جمع واژۀ قوت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
سوق ها، جاهای خرید و فروش کالاها، بازارها، جمع واژۀ سوق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقواس
تصویر اقواس
قوس ها، تیرانداز ها، خمیدگی ها، کمان ها، جمع واژۀ قوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقوام
تصویر اقوام
قوم ها، خویشاوندان ها، همسرها، زن ها، جمع واژۀ قوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اذواق
تصویر اذواق
ذوق ها، نشاط ها، چشایی ها، ذائقه ها، جمع واژۀ ذوق
فرهنگ فارسی عمید
(اَمْ)
جمع واژۀ موق. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به موق شود
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذوق
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقوام
تصویر اقوام
جمع قوم، خویشان، طایفه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اذواق
تصویر اذواق
جمع ذوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزومندیها
فرهنگ لغت هوشیار
کالنجه (قمری) از پرندگان، ترسو پارسی است وغواغ درختی که در گذشته ازچوب آن آمه (دوات) می ساخته اند نام درختی که در قدیم از چوب آن دوات میساختند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق، بازارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
جمع قوت، خوردنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواق
تصویر اطواق
جمع طوق، یاره ها گردن بندها چنبرها جمع طوق گردن بندها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواس
تصویر اقواس
جمع قوس کمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
جمع قول، سخنها، گفتارها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قوع، تلمبارها (انبارهای خشک کردن گندم و برنج و میوه ها)، جمع قاع، زمین های پست، دراز کوه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواط
تصویر اقواط
جمع قوط، رمه های گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
نام درختی است افسانه یی که میوه آن بشکل آدمی است. توضیح درخت عجیب (واقواق) و (واق) - قدیمترین ذکری از افسانه میوه های بشکل بشر در متنی چینی آمده بنام تونگ تینگ تالیف تویئو که در 766 تا 801 م. نوشته شده. تویئو غالبا از یکی از اقوام خود بنام توهوعن نام میبرد که باحتمال قوی در جنگ تلس در 751 م. محبوس شده و از 751 تا 762 م. در عربستان اقامت گزید و کتابی درباب آنچه که درخارجه دیده بود تالیف نمود بنام کینگ هینگ کی که امروزه در دست نیست. بنابراین بنظر میرسد که تو هوان باشد که در مدت اقامت اجباری خود در نزد اعراب افسانه ای را که تویئو نقل می کند و آن افسانه این است: (پادشاه تشه ها (تازیان اعراب) کسانی را مامور کرد تا سوار کشتی گردند و البسه و اغذیه با خود بردارند و در داخل دریا شوند. آنان مدت هشت سال در دریا بودند بدون آنکه بساحل غربی برسند. در وسط دریا ایشان صخره مربعی را مشاهده کردند. در روی آن درختی بود که شاخه هایش سرخ و برگهایش سبزبود. بر روی درخت گروهی از کودکان نشات یافته بودند. طول آنان شش تا هفت شست (ابهام) بود. چون کودکان مزبور آدمیان را میدیدند سخن نمی گفتند ولی میتوانستند بخندند و حرکت کنند. دست و پای و سرایشان بشاخه های درخت ملصق بود. وقتی که آدمیان آنان را جدا کرده میگرفتند. همین که بدست ایشان می افتادند خشک و سیاه میگردیدند. فرستادگان با شاخه ای (ازین درخت) - که اکنون درمقر پادشاه تشه (تازیان) موجوداست - باز گشتند... . درهند درختانی که موسوم به واق واق هستند و میوهءظنهابشکل آدمی است وجودداردد میوه آنان زنان است. بقول کتاب الحیوان جاحظ و قواقها محصول نباتت وحیوانات اند. واقواقها موجوداتی هستن که بنوع بشر بسیار شبیه اند. آنان محصول درختان بزرگی هستند که باموی (سر) بدانها آویخته اند. این موجودات دارای پستان و اعضای تناسلی شبیه به زنان هستند و دارای رنگ مخضب اند و دایما فریاد بر آورند: واق واق. وقتی که یکی از آنها اسیر شود خاموش گرد و بمیرد. واقواقها مانند نخل و نارگیل اند و بدن آنها بین موجودات نباتی و حیوانی است. فروان چنین استنتاج میکند طبق روایات در جزیزه واقواق مهاراجه - پادشاه جزایر - سکونت دارد و از روایات دیگر میدانیم که عنوان سلطان زبگ یعنی سوماترا کشور طلا همین بوده. اهالی سوماترا جزایر و سواحل اقیانوس هند غربی را می شناختند. آنان از عهد قدیم در ماداگاسکار سکونت گزیدند... نام بند بارس واقع در ساحل غربی سوماترا بالوس جغرافی نویسان عرب پولوشی چینیان نخستین بار در بطلمیوس آمده. (با روسای پنتا پنج جزیره بارس. و گویند مسکن آدمخورانست)، عرب گاه این جزیره را بنام (بالوس) و گاه بنام (فنصور) - ماخوذ از بان مالای یاد کرده وآن بندرمشهور پکپکلند یا کشور پکپک است که در قدیم کافور نیک از آنجا صادر میشد. نام قوم پکپک درعربی بصورت فکفک تعریب شده که از لحاظ علم الصوت نزدیک به (واق واق) است. و من شکی ندارم که این دو اسم دارای یک مسمی هستند در سوماترا مانند ماداگاسکار درخت پاندانوس بشکل وحشی میروید و نام آن دربتک بکوان در مالگاش (ماداگاسکاری) و کوا است. نکته قابل توجه است در سوماترا یک قبیله بتک موسوم به پکپک معرب فکفک است و درخت پاندانوس در ماداگاسکار واهواک نامیده میشود ماخوذ از واک واک قدیم و پاندانوس وکواک. از لحاظ تاریخ نیز میدانیم که مردم سوماترا مکررا باقیانوس هند غربی مسافرت کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواق
تصویر افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاق
تصویر اقلاق
ناآرامی بی آرام کردن، جنبانیدن بی آرام کردن آرام بودن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواب
تصویر اقواب
جمع قوب، چوزه ها جوجگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواق
تصویر اسواق
جمع سوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوال
تصویر اقوال
جمع قول، گفتارها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوات
تصویر اقوات
جمع قوت، توشه ها، خواربار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلاق
تصویر اقلاق
((اِ))
بی آرام کردن، آرام بودن، جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشواق
تصویر اشواق
جمع شوق، آرزو، آرزومندی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقوام
تصویر اقوام
تیره ها
فرهنگ واژه فارسی سره