جمع واژۀ قلیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود، رسن از برگ خرما که سر خنور را بدان بندند، رشته ای مانند تار از روی که بر حلقۀ بینی شتر و بر حلقۀ گوشواره پیچند، گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، معرب کلید و بمعنی آن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربند و کلید. (آنندراج). ج، اقلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اقالید. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ قلیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود، رسن از برگ خرما که سر خنور را بدان بندند، رشته ای مانند تار از روی که بر حلقۀ بینی شتر و بر حلقۀ گوشواره پیچند، گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، معرب کلید و بمعنی آن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربند و کلید. (آنندراج). ج، اقلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اقالید. (آنندراج)
نخستین. (ناظم الاطباء). در اول، پیش از همه: گرت باید که سست گردد زه اولاً پوستین بگازر ده. سنایی. نغمه های اندرون اولیا اولاًگوید که ای اجزای لا. مولوی. بسیار کسان که جان شیرین در پای تو ریزد اولاً من. سعدی
نخستین. (ناظم الاطباء). در اول، پیش از همه: گرت باید که سست گردد زه اولاً پوستین بگازر ده. سنایی. نغمه های اندرون اولیا اولاًگوید که ای اجزای لا. مولوی. بسیار کسان که جان شیرین در پای تو ریزد اولاً من. سعدی
در عربی مفعول مطلق است اهلاً و سهلاً. اهلاً و مرحباً، مأخوذ از تازی، خوش آمدید. (ناظم الاطباء). اهلاًبک، مرحباًبک، خوش آمدی است که به وارد و مهمان گویند. چنانکه لا اهلاً بک و لا مرحباً را در موقع نفرین و ذم گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - اهلا بک و سهلا، آبادانی و آسانی باد ترا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - اهلاً و سهلاً و مرحباً، دستور عرب است که چون کسی از راه دور بیاید این هر سه کلمات گویند، اهلاً، یعنی آمدی تو اهل و اقربای خود را، سهلاً، یعنی سیر کردی تو زمین نرم را، مرحباً، یعنی جای تو فراخ است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). به اهل و جای فراخ رسیدی پس الفت پذیر و وحشت مگیر و مأنوس شو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر خوانم را حلون اگر نیست امید به مرحبا و اهلا. انوری. شادم بتو مرحباو اهلا ای بخت سعید مقبل من. سعدی
در عربی مفعول مطلق است اهلاً و سهلاً. اهلاً و مرحباً، مأخوذ از تازی، خوش آمدید. (ناظم الاطباء). اهلاًبک، مرحباًبک، خوش آمدی است که به وارد و مهمان گویند. چنانکه لا اهلاً بک و لا مرحباً را در موقع نفرین و ذم گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - اهلا بک و سهلا، آبادانی و آسانی باد ترا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). - اهلاً و سهلاً و مرحباً، دستور عرب است که چون کسی از راه دور بیاید این هر سه کلمات گویند، اهلاً، یعنی آمدی تو اهل و اقربای خود را، سهلاً، یعنی سیر کردی تو زمین نرم را، مرحباً، یعنی جای تو فراخ است. (غیاث اللغات) (از آنندراج). به اهل و جای فراخ رسیدی پس الفت پذیر و وحشت مگیر و مأنوس شو. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر خوانم را حلون اگر نیست امید به مرحبا و اهلا. انوری. شادم بتو مرحباو اهلا ای بخت سعید مقبل من. سعدی
بهیچرو. بهیچوجه. ابداً. بالمره. هرگز. هگرز: مافعلته اصلاً، یعنی بالمره و نصب آن بر مصدر یا بر حال است، ای ذااصل و همچنین رأساً و بقولی نصب آن بر ظرفیت است. (از اقرب الموارد). هرگز، الف که در آخر اصلا است بر وقف است یا در عوض تنوین چرا که اصلا در حقیقت اصل بود. (آنندراج) (غیاث ازکشف). ازبن. ازبنه. ازبیخ (عامیانه) : بیهوش افتاد و اصلاً و قطعاً ازو نفس برنمی آمد. (انیس الطالبین ص 180). بهیچ چیز و بهیچ کس اصلاً مشغول نگردم. (انیس الطالبین ص 227). یرلیغ در باب آنکه متوجهات ولایات که دیوان اعلی مفصل نوشته حوالت کنند و ملوک و حکام ولایات اصلاً برات ننویسند. (تاریخ غازان چ انگلستان ص 257). فرمان فرماییم تا هر آفریده ای که قرضی بستاند اصلاً و رأساً رأس المال و ربح به او ندهد. (تاریخ غازان همان چاپ ص 323) ، اصلاد مرد، آتش ندادن آتش زنۀ آن. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط)
بهیچرو. بهیچوجه. ابداً. بالمره. هرگز. هگرز: مافعلته اصلاً، یعنی بالمره و نصب آن بر مصدر یا بر حال است، ای ذااصل و همچنین رأساً و بقولی نصب آن بر ظرفیت است. (از اقرب الموارد). هرگز، الف که در آخر اصلا است بر وقف است یا در عوض تنوین چرا که اصلا در حقیقت اصل بود. (آنندراج) (غیاث ازکشف). ازبن. ازبنه. ازبیخ (عامیانه) : بیهوش افتاد و اصلاً و قطعاً ازو نفس برنمی آمد. (انیس الطالبین ص 180). بهیچ چیز و بهیچ کس اصلاً مشغول نگردم. (انیس الطالبین ص 227). یرلیغ در باب آنکه متوجهات ولایات که دیوان اعلی مفصل نوشته حوالت کنند و ملوک و حکام ولایات اصلاً برات ننویسند. (تاریخ غازان چ انگلستان ص 257). فرمان فرماییم تا هر آفریده ای که قرضی بستاند اصلاً و رأساً رأس المال و ربح به او ندهد. (تاریخ غازان همان چاپ ص 323) ، اصلاد مرد، آتش ندادن آتش زنۀ آن. (از منتهی الارب) (از قطر المحیط)
جمع قلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار)، خامه ها کلک ها، ریز کالاها جمع قلم خامه ها کلکها. (اقلا) لااقل کمینه کمترین: اقلا چند کلمه بگویید. توضیح این کلمه فصیح نیست. زیرا (اقل) غیر منصرف است و قبول تنوین نمیکند و بجای آن در عربی (لااقل) و در فارسی (دست کم) مستعمل است، جمع قلم
جمع قلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار)، خامه ها کلک ها، ریز کالاها جمع قلم خامه ها کلکها. (اقلا) لااقل کمینه کمترین: اقلا چند کلمه بگویید. توضیح این کلمه فصیح نیست. زیرا (اقل) غیر منصرف است و قبول تنوین نمیکند و بجای آن در عربی (لااقل) و در فارسی (دست کم) مستعمل است، جمع قلم