جدول جو
جدول جو

معنی اقلاب - جستجوی لغت در جدول جو

اقلاب(اَ)
جمع واژۀ قلب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
اقلاب
جمع قلب، دستانه ها، دست برنجن ها، سپید دماران
تصویری از اقلاب
تصویر اقلاب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تود های ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره می شود، آشوب، شورش، برگشتن از حالی به حال دیگر، دگرگون شدن، در علم نجوم رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلاع
تصویر اقلاع
از بیخ برکندن، ریشه کن ساختن، اجتثاث، قلع، بتر، اقتلاع
قلع و قمح کردن
باز ایستادن، دست کشیدن از کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقلاب
تصویر سقلاب
سگ آبی، حیوانی پستاندار از راستۀ جوندگان با سر گرد، گوشهای کوچک، پاهای پرده دار، دم پهن پوست لطیف و موهای خرمایی که در آب به خوبی شنا می کند و در کنار رودخانه ها به طور دسته جمعی خانه های محکم دو طبقه برای خود می سازند، در زیر شکمش غده ای معروف به جند بیدستر یا خایۀ سگ آبی قرار دارد که در طب قدیم به کار می رفت، هزد، ویدستر، سگ لاب، سمور آبی، بیدستر، بیدست، قندس، بادستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از القاب
تصویر القاب
لقب ها، اسامی غیر از نام اصلی که فردی به آن شهرت پیدا کند، جمع واژۀ لقب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاب
تصویر اصلاب
صلب ها، شدیدها، قوی ها، سخت ها، درشت ها، کمرها، کنایه از نسل و اولاد، جمع واژۀ صلب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلال
تصویر اقلال
بی چیز شدن، درویش و مستمند شدن، درویشی، تهی دستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلام
تصویر اقلام
نمونه ها، انواع، قلم
فرهنگ فارسی عمید
جمع قطب، نشین ها (قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک) میخ ها (میخ قطب)، پیران دستگیر جمع قطب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقلاب
تصویر صقلاب
سر سخت، بسیار خوار، سپید و سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقلاب
تصویر سقلاب
سگ آبی. هر فرد از قوم سقلاب
فرهنگ لغت هوشیار
برگشتگی دگرگونی، زیر و رویی زیرور و شدن، خیزش (قیام) آشوب شورش برگشتن از حالی بحالی دگر گون شدن، زیر و رو شدن وا گردیدن بر گشتن، بر گشتگی تغییر تحول تبدل، شورش بی آرامی، شورش عده ای برای واژگون کردن حکومت موجود و ایجاد حکومتی نو، شورش دل منش گردا استفراغ قی، انقلاب در عناصر بمعنی تبدیل صورتی بصورت دیگر است و آن همان کون و فساد است، جمع انقلابات. برگشتن، بازگردانیدن، واژگون شدن و برگشتن از کاری، آشوب و شورش، انعکاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقراب
تصویر اقراب
شمشیر درنیام نهادن، لبریز کردن لبالب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاع
تصویر اقلاع
باز ایستادن، دورشدن، بادبان گشادن باز ایستادن، دور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اپگانش ماده شتر (اپگانش بچه نارس را انداختن)، افتادن برگ، افتادن بار درخت ج سلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احلاب
تصویر احلاب
یاری در شیر دوشی یاری، شیر دوشیدن، گرد آمدن برای جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
جمع جلب، افروخته ها آن چه برای افروختن از شهری به شهری برند، کسانی که دام برای فروش از شهری به شهری برند چوبداران فراهم آمدن، بانگ برداشتن، ترفند ورزی، خشک شدن خون دلمگی به شدن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاف
تصویر اقلاف
گژف اندودن (گژف قیر) گژف اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاب
تصویر اخلاب
برگ آوردن تاک، تیره گشتن آب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صلب، پشت مازوها جمع صلب پشت ناوه ها پشت مازوها پشتها. ج صلب، یعنی استخوان پشت کهمحل نطفه مرد میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواب
تصویر اقواب
جمع قوب، چوزه ها جوجگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قلم، تیرهای منگیا (منگیا قمار)، خامه ها کلک ها، ریز کالاها جمع قلم خامه ها کلکها. (اقلا) لااقل کمینه کمترین: اقلا چند کلمه بگویید. توضیح این کلمه فصیح نیست. زیرا (اقل) غیر منصرف است و قبول تنوین نمیکند و بجای آن در عربی (لااقل) و در فارسی (دست کم) مستعمل است، جمع قلم
فرهنگ لغت هوشیار
اندک گرایی اندک یابی، بی برگی بی نوایی، لرز کردن کم کردن اندک کردن، بی چیز شدن درویش شدن مستمند گردیدن، کم کردن، اندک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلاق
تصویر اقلاق
ناآرامی بی آرام کردن، جنبانیدن بی آرام کردن آرام بودن، جنبانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القاب
تصویر القاب
جمع لقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلال
تصویر اقلال
((اِ))
کاستن، بی چیز شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقلاق
تصویر اقلاق
((اِ))
بی آرام کردن، آرام بودن، جنبانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقطاب
تصویر اقطاب
جمع قطب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاب
تصویر اصلاب
جمع صلب، پشت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از القاب
تصویر القاب
جمع لقب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
((اِ قِ))
دگرگون شدن، زیر و رو شدن، قیام گروهی برای واژگون کردن یک حکومت، استفراغ، قی، نا آرامی، بی قراری، هیجان، شورش، عصیان، تبدیل صورتی به صورت دیگر (فلسفه)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقلاب
تصویر سقلاب
((سَ))
سگ لاب، سگ لاو، سگ آبی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انقلاب
تصویر انقلاب
آشوب، دگردیسی، واگشت، جنبش، دگرگونی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقلام
تصویر اقلام
نمونه ها
فرهنگ واژه فارسی سره