جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اقطاب

اقطاب

اقطاب
جمع قطب، نشین ها (قطب را گویند و آن نقطه ای است از فلک) میخ ها (میخ قطب)، پیران دستگیر جمع قطب
فرهنگ لغت هوشیار

اقطاب

اقطاب
قطب ها، دو طرف محور کرۀ زمین با مناطق اطراف آن ها، جمعِ واژۀ قطب
اقطاب
فرهنگ فارسی عمید

اقطاب

اقطاب
درآمیختن شراب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمیختن شراب. (تاج المصادر بیهقی) ، بسیار دادن کسی را بخشش. (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمام کردن عطا را. بسیارکردن و دادن چنانکه بخشش و عطا را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اقطاب

اقطاب
جَمعِ واژۀ قُطب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قطب شود، سپسایگی برگردانیدن اسب را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بر کون نشستن سگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدبر نشستن سگ. (منتهی الارب) (آنندراج). بدم وانشستن سگ. و قد نهی عن الاقعاء فی الصلوه و هو ان یضع الیتیه علی عقبیه بین السجدتین. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بلند و بر استخوان چسبان گردیدن سر بینی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

ارطاب

ارطاب
جمع رطب، خرمای تازه وتر تازه خرماها نو خرماها رسیدن خرما، ترکردن جامه
فرهنگ لغت هوشیار