- اقشار
پوسته ها، لایه ها
معنی اقشار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قدرها، اندازه ها، طاقت ها، قوه ها، توانایی ها، فرمانهای الهی، توانگری ها، سرسختها، جمع واژۀ قدر
افشارده، پسوند متصل به واژه به معنای افشرده مثلاً دست افشار، مشت افشار، افشارنده، افشرنده، کمک، معاون، پسوند متصل به واژه به معنای رفیق مثلاً دزد افشار
از خانه های تخته نرد، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور
از خانه های تخته نرد، در موسیقی گوشه ای در دستگاه شور
با گفتن یا نوشتن، کاری یا امری را پذیرفتن، اعتراف کردن به امری به سود دیگری و به زیان خود، اعتراف، بروز دادن، خستو شدن
(اَ)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است به عقیق مدینه. (از معجم البلدان) :
ظللت باعشار لعینیک واشل
علی الصدر من ماءالشؤون یسیل.
(از معجم البلدان)
ظللت باعشار لعینیک واشل
علی الصدر من ماءالشؤون یسیل.
(از معجم البلدان)
(تَ وُ)
لغت نامه دهخدا
عشراء شدن ناقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عشراء (ده ماهه یا هشت ماهه) شدن شتر. (از اقرب الموارد).
تهی شدن، خشک شدن بی آب و گیاه شدن خشکناکی، ویرانی گشتن تهی شدن ویران گشتن
ماه ها، سیارات کوچکی که به دور یکی از سیارات می گردند، در فارسی، کشورهای ضعیفی که از نظر سیاسی پیرو کشورهای قوی تر می باشند
ارزش ها