تذمر. تذمیر. (از تاج المصادر بیهقی). اهتشاش. (منتهی الارب). پریشان شدن. برانگیخته شدن. و رجوع به افژول و افژولیدن شود، مشهور و شهرت یافته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشهور و معروف. (مجمعالفرس). مشتهر. (یادداشت مؤلف) : گرچه ایشان در صلاح و عافیت مستظهرند مابقلاشی و رندی در جهان افسانه ایم. سعدی. ، سخن ناراست و دروغ. (ناظم الاطباء). چیز بی اصل و حرف غیرواقعی. (آنندراج). کلمات بی فائده. (فرهنگ شعوری). خرافه. (یادداشت مؤلف) : پیش داعی من امروز چو افسانه است حکمت ثابت بن قرۀ حرانی. ناصرخسرو. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. حافظ. ، افسون نیز در این لغت است بمعنی کلماتی که عزائم خوانان و ساحران بجهت حصول اغراض خود بکار بندند و خوانند. (مؤید از الدستور) ، افسون. سحر. جادو. (ناظم الاطباء) : چو ابلیس دانست کو دل بداد بر افسانه اش گشت نهمار شاد. فردوسی. ، مثل. داستان. یادداشت مرحوم دهخدا چنین است: ’محمد عمرالرادویانی در ترجمان البلاغه افسانه را بمعنی مثل و داستان آورده است از جمله:آهن را به آهن برند. از سخن چرب روغن ندود. خودکرده را درمان نبود و غیره و غیره و این همه را افسانه شمرده است،’ ترانه. (آنندراج) : خدا را محتسب ما را بفریاد دف و نی بخش که کار شرع زین افسانه بی قانون نخواهد شد. حافظ. ، حیله و تزویر. (مؤید الفضلاء)
تذمر. تذمیر. (از تاج المصادر بیهقی). اهتشاش. (منتهی الارب). پریشان شدن. برانگیخته شدن. و رجوع به افژول و افژولیدن شود، مشهور و شهرت یافته. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مشهور و معروف. (مجمعالفرس). مشتهر. (یادداشت مؤلف) : گرچه ایشان در صلاح و عافیت مستظهرند مابقلاشی و رندی در جهان افسانه ایم. سعدی. ، سخن ناراست و دروغ. (ناظم الاطباء). چیز بی اصل و حرف غیرواقعی. (آنندراج). کلمات بی فائده. (فرهنگ شعوری). خرافه. (یادداشت مؤلف) : پیش داعی من امروز چو افسانه است حکمت ثابت بن قرۀ حرانی. ناصرخسرو. جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند. حافظ. ، افسون نیز در این لغت است بمعنی کلماتی که عزائم خوانان و ساحران بجهت حصول اغراض خود بکار بندند و خوانند. (مؤید از الدستور) ، افسون. سحر. جادو. (ناظم الاطباء) : چو ابلیس دانست کو دل بداد بر افسانه اش گشت نهمار شاد. فردوسی. ، مثل. داستان. یادداشت مرحوم دهخدا چنین است: ’محمد عمرالرادویانی در ترجمان البلاغه افسانه را بمعنی مثل و داستان آورده است از جمله:آهن را به آهن برند. از سخن چرب روغن ندود. خودکرده را درمان نبود و غیره و غیره و این همه را افسانه شمرده است،’ ترانه. (آنندراج) : خدا را محتسب ما را بفریاد دف و نی بخش که کار شرع زین افسانه بی قانون نخواهد شد. حافظ. ، حیله و تزویر. (مؤید الفضلاء)
غایب و ناپدید شدن. (منتهی الارب). فرورفتن ستاره و ناپدید شدن آن. (آنندراج). فروشدن ستاره و ماه و خورشید. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی). غروب، مقابل طلوع. فروشدن. فرورفتن ستاره. (یادداشت مؤلف). افل. (ناظم الاطباء) : خوی با او کن کامانتهای تو ایمن آید از افول و از عتو. مولوی
غایب و ناپدید شدن. (منتهی الارب). فرورفتن ستاره و ناپدید شدن آن. (آنندراج). فروشدن ستاره و ماه و خورشید. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). فروشدن آفتاب و ماه و ستاره. (المصادر زوزنی) (تاج المصادربیهقی). غروب، مقابل طلوع. فروشدن. فرورفتن ستاره. (یادداشت مؤلف). اَفْل. (ناظم الاطباء) : خوی با او کن کامانتهای تو ایمن آید از افول و از عتو. مولوی