جدول جو
جدول جو

معنی افژولنده

افژولنده
برانگیزاننده، پریشان کننده
تصویری از افژولنده
تصویر افژولنده
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با افژولنده

افژولنده

افژولنده
تقاضاکننده. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان) (مجمع الفرس) (فرهنگ رشیدی) ، بچۀ خرمابن را از مادر جداکرده جای دیگر نشاندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، ناسره و ناروا گردانیدن درهم را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

افژولیده

افژولیده
پریشان شده. برانگیخته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به افژولیدن و افژول شود
لغت نامه دهخدا

فژولنده

فژولنده
تقاضاکننده، برانگیزاننده به جنگ و کارهای دیگر، دورکننده و راننده. (برهان). رجوع به فژولیدن شود
لغت نامه دهخدا