جدول جو
جدول جو

معنی افهاق - جستجوی لغت در جدول جو

افهاق
(اِ تِ)
پر گردانیدن خنور و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پر کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). پر گردانیدن و مانند آن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
افهاق
پرکردن انباشتن
تصویری از افهاق
تصویر افهاق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارهاق
تصویر ارهاق
دستور دادن به کسی بیش از طاقت وی، تکلیف به کار مشکل، تحمیل بیش از طاقت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افهام
تصویر افهام
فهم ها، دریافتن ها، درک کردن ها، علم ها، دانش ها، جمع واژۀ فهم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ازهاق
تصویر ازهاق
نیست و نابود کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ فهر، سنگ که بدان چهارمغز بشکنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به فهر شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فوه، بمعنی دهان. (منتهی الارب). جمع واژۀ فاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فهمانیدن. (منتهی الارب). فهمانیدن و دریابانیدن. (آنندراج). دریابانیدن. (مقدمۀ لغت میرسیدشریف جرجانی) (زمخشری) (المصادر زوزنی). دریاوانیدن. (تاج المصادر بیهقی). فهمانیدن و دریافت کنانیدن. فهماندن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فهم. (ناظم الاطباء) :
ای دریغا عرصۀ افهام خلق
سخت تنگ آمد ندارد خلق حلق.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جماع کردن بی انزال و با دیگری انزال کردن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ریزه ریزه. یقال: صار البیض افلاقاً، ای متفلقاً، ریزه ریزه گردید تخم مرغ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
جید گفتن شاعر و معانی خوب و غریب و شگرف آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خطا کردن رأی کسی و برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فوه، بمعنی دهان. افواه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
جمع واژۀ فیقه، بمعنی شیری که میان دو دوشیدن گردآید در پستان. فیق. فیقات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به فیقه شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ وهق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). کمندها. (آنندراج). رجوع به وهق شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با ناز و نعمت شدن سپس سختی و رنج کشی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فنق، جج فنیق، به معنی گشن نیکو و نجیب که بجهت نجابت و کرامت نرنجانند آنرا و سوار نشوند بر آن. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، فراموش کنانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراموش گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). فراموش کردن. (مؤید)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سخن شگفت و عجب آوردن شاعر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت فصیح شدن در شاعری. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درمانده گردانیدن بسخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کندزبان کردن. (مؤید). کندزفان گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(فَ لَ فَ)
پر کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : ادهاق کاس، پر کردن جام را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
جای باران نارسیده را یافتن و درآمدن در آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یافتن موضعی که باران به آن نرسیده. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(گَ گُ)
نیست کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک کردن. نیست و ناپیدا گردانیدن: ازهق اﷲ الباطل .
لغت نامه دهخدا
(اَ)
لاحق و نزدیک چیزی گردانیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از افواق
تصویر افواق
جمع فوق، سوفارها
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیکی بی آب: نزدیکی کردن بی آب آمدن، به جشن یهود رفتن، فرو ماندن در راه، ماندگی شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهام
تصویر افهام
فهمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهاه
تصویر افهاه
مانده سخنی در گفتن ماندن درماندگی در سخن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازهاق
تصویر ازهاق
در گذرانیدن تیر از نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
دشوارکردن، دیرنمازی، هناییدن (هناییدن تاثیرکردن)، ستم کردن، به گناه انگیختن حق و نزدیک چیزی گردانیدن اندر رسانیدن، بر نافرمانی بر انگیختن، نافرمانی کردن، تکلیف کردن تکلیف دادن کسی را زاید از طاقت وی دشوار کردن بر دشواری داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادهاق
تصویر ادهاق
جام آگندن پر کردن جام، شتاباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افهام
تصویر افهام
((اَ))
جمع فهم، دانش ها، فهم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افهام
تصویر افهام
((اِ))
یاد دادن، فهماندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارهاق
تصویر ارهاق
((اِ))
کسی را بیش از طاقت وی تکلیف کردن، نافرمانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ازهاق
تصویر ازهاق
((اِ))
نیست کردن، نابود کردن، گذراندن تیر از هدف، شناختن در رفتار
فرهنگ فارسی معین