جدول جو
جدول جو

معنی ازهاق

ازهاق((اِ))
نیست کردن، نابود کردن، گذراندن تیر از هدف، شناختن در رفتار
تصویری از ازهاق
تصویر ازهاق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ازهاق

ازهاق

ازهاق
نیست کردن. (تاج المصادر بیهقی). هلاک کردن. نیست و ناپیدا گردانیدن: ازهق اﷲ الباطل َ.
لغت نامه دهخدا

ارهاق

ارهاق
دشوارکردن، دیرنمازی، هناییدن (هناییدن تاثیرکردن)، ستم کردن، به گناه انگیختن حق و نزدیک چیزی گردانیدن اندر رسانیدن، بر نافرمانی بر انگیختن، نافرمانی کردن، تکلیف کردن تکلیف دادن کسی را زاید از طاقت وی دشوار کردن بر دشواری داشتن
فرهنگ لغت هوشیار

ازهاف

ازهاف
دروغ سخنی، شتابانیدن، برون افکندن ستور کسی، کشتن، بیرون بردن، خوارداشت، بدگرایی، زبون کشی خسته کشی: خسته را کشتن، شگفتیدن، به شگفت آوردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار