جدول جو
جدول جو

معنی افقر - جستجوی لغت در جدول جو

افقر
درویش تر، تنگدست تر
تصویری از افقر
تصویر افقر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابقر
تصویر ابقر
شوره شوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احقر
تصویر احقر
حقیرتر، خردتر، کوچکتر، خوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
سرخ تیره، سرخ زری، اسپ، خون بسته سرخ موی، اسب بش و سرخ (یا سیاه) دنبال اسبی که یال و دم آن سرخ باشد، مرد سرخ و سفید که سرخی او غالب باشد، هر چه دارای رنگ سرخ مایل بسفیدی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسر
تصویر افسر
(دخترانه)
کلاه پادشاهی، تاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از افقی
تصویر افقی
ترازی، ستانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افور
تصویر افور
خوش پرستاکی (خدمت پیشیاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقی
تصویر افقی
کرانی ترازی خطی موازی زمین و خط افق مقابل عمودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افدر
تصویر افدر
عمو، برادر پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افجر
تصویر افجر
فاجرتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقع
تصویر افقع
بسیار سفید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقار
تصویر افقار
گدا کردن وام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسر
تصویر افسر
تاج و کلاه پادشاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوقر
تصویر اوقر
گرانسنگ تر سنگین تر آهسته تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احقر
تصویر احقر
حقیرتر، کوچک تر، خوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشقر
تصویر اشقر
سرخ و سفید، مرد سرخ و سفید، سرخ مو، هر چیز سرخ مایل به زرد یا سفید، اسبی که به این رنگ باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افقی
تصویر افقی
ویژگی چیزی که موازی افق و سطح زمین باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افقه
تصویر افقه
فقیه تر، داناتر، دانشمندتر، داناتر در علم فقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابقر
تصویر ابقر
شوره، ماده ای شیمیایی و سفید رنگ که در تهیۀ باروت به کار می رود، شورج، فوهل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابقر
تصویر ابقر
((اَ قَ))
شوره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احقر
تصویر احقر
((اَ قَ))
حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوارتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افقی
تصویر افقی
((اُ فُ))
موازی، منسوب به افق. خط راست موازی سطح زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افقه
تصویر افقه
دانشمندتر، داناتر، فقیه تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسر
تصویر افسر
((اَ سَ))
تاج، دیهیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسر
تصویر افسر
((اَ سَ))
کسی که در ارتش درجه اش از ستوان به بالا باشد، صاحب منصب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشقر
تصویر اشقر
((اَ قَ))
سرخ موی، اسبی که یال و دم آن سرخ باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افدر
تصویر افدر
((اَ دَ))
برادر پدر، عمو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افدر
تصویر افدر
عم، برادر پدر، برای مثال سنبله جعدی بنفشه عارضی / کش فریدون افدر و پرویز جد (ابوشعیب - شاعران بی دیوان - ۱۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسر
تصویر افسر
کلاه پادشاهی، تاج، کنایه از فرمانده، کنایه از فرماندهی، دارای درجۀ بالاتر از ستوان
افسر بهار: در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال چون افسر بهار بود بانگ عندلیب / چون بند شهریار بود صوت طیطوی (منوچهری - ۱۳۴ حاشیه)
افسر سگزی: در موسیقی، نوعی ساز زهی، از الحان قدیم ایرانی، برای مثال بگیر بادۀ نوشین و نوش کن به صواب / به بانگ شیشم، با بانگ افسر سگزی (منوچهری - ۱۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افقی
تصویر افقی
Horizontal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افسر
تصویر افسر
Officer
دیکشنری فارسی به انگلیسی
горизонтальный
دیکشنری فارسی به روسی