معنی احقر - فرهنگ فارسی معین
معنی احقر
احقر((اَ قَ))
حقیرتر، کوچکتر، خردتر، خوارتر
تصویر احقر
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با احقر
احقر
احقر
حقیرتر. خُردتر. کوچکتر، احکال شرّ بر...، برانگیختن بدی بر..
لغت نامه دهخدا
احور
احور
سیه چشم آهو چشم، اورمزد (مشتری) سیاه چشم دارای چشمی مانند چشم آهو تمام سیاه آنکه سپیده چشم وی سخت سپید بود و سیاهی سخت سیاه: مونث حوراءجمع حور
فرهنگ لغت هوشیار
اشقر
اشقر
سرخ تیره، سرخ زری، اسپ، خون بسته سرخ موی، اسب بش و سرخ (یا سیاه) دنبال اسبی که یال و دم آن سرخ باشد، مرد سرخ و سفید که سرخی او غالب باشد، هر چه دارای رنگ سرخ مایل بسفیدی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.