جدول جو
جدول جو

معنی اغواط - جستجوی لغت در جدول جو

اغواط(اَ)
جمع واژۀ غائط، زمین مغاک پست فراخ و نشیب که در آن کسی در کمین تواند نشست. (آنندراج). جمع واژۀ غائط، زمین مغاک پست فراخ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غیاط. غیطان. غوط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
اغواط
جمع غائط، گودی ها
تصویری از اغواط
تصویر اغواط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسواط
تصویر اسواط
سوط ها، تازیانه ها، جمع واژۀ سوط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلاط
تصویر اغلاط
غلط ها، سهوها، خطاها، اشتباه ها، خطا کردن ها، جمع واژۀ غلط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشواط
تصویر اشواط
شوط ها، دوره های از اسب دوانی، بارهایی که شخص دور کعبه طواف کند، جمع واژۀ شوط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغوار
تصویر اغوار
غارها، جمع واژۀ غار، شکاف های معمولاً وسیع و عمیق در زیر زمین یا داخل کوه که در اثر انحلال مواد داخلی آن یا حرکات پوستۀ زمین به وجود می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغوال
تصویر اغوال
غول ها، آغل ها، غارها، جمع واژۀ غول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الواط
تصویر الواط
هرزه، لوده، ولگرد، بی سر و پا، الدنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اِتْ تِ)
پیوسته بودن و برچسبیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). پیوسته و لازم شدن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَشْ)
جمع واژۀ شوط. (منتهی الارب). جمع واژۀ شوط، بمعنی تک و گشت. و طاف بالبیت سبعه اشواط، یعنی طوف کرد خانه را هفت گشت. (منتهی الارب) (آنندراج). گردش کردن ها. گشتها
لغت نامه دهخدا
(اَسْ)
جمع واژۀ سوط. تازیانه ها. (منتهی الارب).
- دارهالاسواط، یکی از دارات عرب در ظهر ابرق، درمضجع، و آن برقه بیضاء است ازآن بنی قیس بن جزٔبن کعب بن ابی بکر بن کلاب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همیشه پالان بر پشت شتر داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پیوسته بار بر پشت ستور داشتن و آن را پائین نگذاشتن: اغبط فلان الرجل علی ظهر الدابه، ادامه علیها و لم یحطه عنها. (از اقرب الموارد). پیوسته داشتن پالان بر پشت ستور. (المصادر زوزنی) ، خوشبویی آلودن. (آنندراج). خوشبوی آلودن: اغتسل بالطیب،خوشبوی آلود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ببوی خوش آلوده شدن: اغتسل بالطیب، تضمخ. (از اقرب الموارد) ، خوی کردن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عرق کردن اسب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَذْ)
جمع واژۀ ذوطه. عنکبوتان که پشت زرد دارند
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ زَ)
اضواط زیار بر اسب، بیطاری کردن بدان اسب را. (از اقرب الموارد). رجوع به زیار شود
لغت نامه دهخدا
(اَخْ)
جمع واژۀ خوط
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در غلط افکندن کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غلط کردن. (غیاث اللغات). در غلط افکندن. (از تاج المصادر بیهقی). بغلط افکندن: اغلطه، اوقعه فی الغلط. (از اقرب الموارد). مغالطه. (از اقرب الموارد). در غلط انداختن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غلط. مأخوذی از تازی. غلطها. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ غلط. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غول، دیو بیابانی که از راه فریبد و هرچه بناگاه فروگیرد و هلاک کند. هلاک. بلا. سختی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به غول شود.
- انیاب اغوال، نیشهای غولان.
-
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غار، یعنی سمج که در کوه باشد یا جای نشیب در آن یا هر زمین پست هموار یا سوراخ زمین و کوه بزرگ که در آن جانور وحشی جای گیرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غیران. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
یوم...، یاقوت آرد: وقعۀ اول از جنگهای قادسیه را که میان مسلمانان و ایرانیان روی داد، یوم ارماث گویند ووقعۀ دوم آن را اغواث و وقعۀ سوم آن را عماس گویند و وقعۀ چهارم آن را که مسلمانان در آن پیروز شدند، یوم قادسیه گویند ولی معلوم نیست این کلمات اسامی موضعهایی است یا از رمث و غمس و عمس مأخوذ است. و قعقاع بن عمرو، یوم اغواث را در ابیات زیر آورده است:
لم تعرف الخیل العراب سوأنا
عشیه اغواث بجنب القوادس
عشیه رحنابالرماح کأنها
علی القوم الوان الطیور الرسارس.
(از معجم البلدان).
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و مجمعالامثال میدانی شود
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
گمراه گردانیدن. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گمراه کردن. (آنندراج) (از منتخب بنقل غیاث اللغات). بی راه کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). بگمراهی انداختن. (از اقرب الموارد). اضلال کردن. تسویل. (یادداشت بخط مؤلف) : اگر اختیار بدست من بودی و دیگران در اغراء و اغواء قوم سعی ننمودندی هرگز مفارقت جرجان اختیار نکردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 118).
لغت نامه دهخدا
(اَطْ)
جمع واژۀ طوط. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به طوط شود، صوت شکم هنگام گرسنگی. (از متن اللغه) ، ناله کردن مرد. (از اقرب الموارد) (از دائره المعارف فرید وجدی) ، نالۀ کره شتر. (از متن اللغه). اطّت بکم الرحم، رقّت و حنّت . (اقرب الموارد) : اطت له رحمی، مهربان شد و جنبید برای او قرابت زهدانی من. (ناظم الاطباء). مهربان شدن وبجنبش آمدن یا جنبیدن عرق خویشی. (از متن اللغه).
- هم اهل اطیط و صهیل، ای ابل وخیل. (اقرب الموارد).
- هم اهل صهیل و اطیط، ای خیل و ابل. (از متن اللغه).
، بانگ محمل و رحل. (مهذب الاسماء). آواز کردن رحل. (فرید وجدی). آواز کردن پالان و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جرست کردن پالان و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). آواز پالان شتر از گرانی بار. (آنندراج) (زوزنی) ، بانگ موزه. (مهذب الاسماء) ، گرسنگی. (از متن اللغه) (آنندراج) (منتهی الارب) ، هسته فوفل. (از دزی ج 2 ص 28)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الواط
تصویر الواط
شخص بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلط، نادرست ها لغزه ها (لغزه خطا) (ذبیح بهروز درفرهنگ کوچک این واژه را پارسی و درست آن را غلت دانسته شاید از غلتیدن) نادرست گری به لغزش انداختن دشگیری جمع غلط خطاها اشتباهها، جمع غلط، غلط ها، به غلط انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغماط
تصویر اغماط
پیوستگی، برچسبیدن، نبریدن تپ، بایستگی
فرهنگ لغت هوشیار
گمراهاندن فریفتن از راه تردن گول زدن از راه بردن گمراه کردن بیراه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغوار
تصویر اغوار
جمع غار، گاباره ها گریستک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغوال
تصویر اغوال
جمع غول، دیوان بیابانی جمع غول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقواط
تصویر اقواط
جمع قوط، رمه های گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواط
تصویر اسواط
جمع سوط، تازیانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشواط
تصویر اشواط
جمع شوط، گشت ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الواط
تصویر الواط
جمع لوطی، هرزه، گردنکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلاط
تصویر اغلاط
جمع غلط، غلط ها، اشتباها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغواء
تصویر اغواء
((اِ))
گمراه کردن، گول زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشواط
تصویر اشواط
جمع شوط، دفعه، بار
فرهنگ فارسی معین