جدول جو
جدول جو

معنی اغلاظ - جستجوی لغت در جدول جو

اغلاظ
(اِتْ تِ)
سخن درشت گفتن: اغلظ له فی القول اغلاظاً. (از منتهی الارب). سخن درشت گفتن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). بدرشتی سخن گفتن با کسی: اغلظ له فی القول، عنفه. (از اقرب الموارد). درشت گفتن و درشتی کردن. (یادداشت بخط مؤلف) ، قلب اغلف، دل که حفظچیزی نکند، گویی که بغلاف فروپوشیده است. ج، غلف. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و منه قوله تعالی: ’قلوبنا غلف’. (منتهی الارب) ، مرد بی ختنه. (آنندراج). ختنه ناکرده. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) (تاج المصادر بیهقی) :رجل اغلف، مرد بی ختنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث: ’اختنوا اولادکم... فان الارض تضج الی اﷲ من بول الاغلف’. (مکارم الاخلاق طبرسی) ، زندگانی فراخ. (آنندراج) : عیش اغلف، زندگانی فراخ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، شمشیر غلاف کرده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چرک گوش، تراش ناخن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اغلاظ
(اَ)
چیزهای درشت. (آنندراج) (غیاث اللغات).
- اغلاظ ایمان، قسمهای درشت. (از آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
اغلاظ
جمع غلیظ، درشتناک درشته ها سفت ها دفزک ها درست گویی، سفت کردن دژوا خاندن سخن درشت، چیزهای درشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اغلا
تصویر اغلا
گران کردن نرخ، گران بها یافتن، گران خریدن، جوشانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلاظ
تصویر غلاظ
غلیظ ها، شدیدها، پررنگها، فشرده ها، جمع واژۀ غلیظ
غلاظ شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن سوگندهای غلاظ شداد. برگرفته از قرآن کریم (تحریم - ۶)
غلاظ و شداد: کنایه از اثر کردن، مؤثر واقع شدن، غلاظ شداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلاق
تصویر اغلاق
غلق ها، قفل یا کلون درها، درهای بزرگ، جمع واژۀ غلق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلاط
تصویر اغلاط
غلط ها، سهوها، خطاها، اشتباه ها، خطا کردن ها، جمع واژۀ غلط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغلال
تصویر اغلال
غل ها، طوق و بند آهنی که به گردن یا دست و پای زندانیان می بستند، جمع واژۀ غل
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ غلس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در بستن خلاف فتح. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در بستن. (از کنز و منتخب بنقل غیاث اللغات). دربستن. (المصادر زوزنی). مقابل گشودن: اغلق الباب، ضد فتحه. والاسم الغلق. و منه: ’باب اذا مال للغلق یصرف’. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کار شنیع با مردان و کودکان کردن. (آنندراج) (غیاث اللغات).
لغت نامه دهخدا
اشی، بترکی حبذ را گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
گران کردن نرخ را. گران خریدن چیز را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به این معنی ناقص واوی است. (ناظم الاطباء). گران گردانیدن بهاء: اغلی اغلاء، جعله غالیاً. (از اقرب الموارد). گران بها کردن. گران بها یافتن. گرانبها خریدن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بتاریکی آخر شب درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). درآمدن قوم در تاریکی آخر شب:اغلس القوم، دخلوا فی الغلس ای ظلمه آخر اللیل. تقول: ’رأیت منک غلس الظلام خیالا’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در غلط افکندن کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). غلط کردن. (غیاث اللغات). در غلط افکندن. (از تاج المصادر بیهقی). بغلط افکندن: اغلطه، اوقعه فی الغلط. (از اقرب الموارد). مغالطه. (از اقرب الموارد). در غلط انداختن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غلق، یعنی آنچه در را با آن بندند و با کلید آن را گشایند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
پوشش ساختن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). پوشش ساختن شیشه را: اغلظ القاروره، جعل لها غلافاً. (از اقرب الموارد). چیزی را بغلاف ساختن. (تاج المصادر بیهقی). غلاف کردن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
طوقهای آهنی. جمع واژۀ غل ّ. و آبهای روان. (غیاث اللغات). جمع واژۀ غل. طوقهای آهنی. (آنندراج). جمع واژۀ غل، یعنی تشنگی یا سختی و سوزش تشنگی و سوزش شکم و گردن بند و هر چیز که گرد گیرد چیزی را. (منتهی الارب). جمع واژۀ غل یعنی طوق آهنی یا آنچه دست و گردن را با آن بندند و جز آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ غلط. مأخوذی از تازی. غلطها. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ غلط. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
در سخت مشقت و اندوه افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). همواره همراه بودن اندوه کسی را. لغتی است در غنظه. (از اقرب الموارد). در سختی و مشقت و اندوه افکندن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
کشیدن پوست را با اندک گوشت و پیه: اغل فی الجلد اغلالا. (منتهی الارب) (آنندراج). پوست کندن از شتر به اندک گوشت و پیه. یقال: ’اغل الجزار فی الجلد’. (ناظم الاطباء). پاره ای از گوشت و پیه را از پوست کندن و اندکی از آن را بپوست چسبیده گذاشتن: اغل الجازر فی الجلد، اخذ بعض اللحم و الشحم فی السلخ و ترک بعضه ملتزقاً بالجلد. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغلظ
تصویر اغلظ
درشت تر، ستبرتر، غلیظ تر
فرهنگ لغت هوشیار
جوشاندن دیگ، گران خریدن گرانخری، بالیدن اغلاف: نیام ساختن، در نیام کردن، گران خریدن، گرانبها یافتن، گران کردن، قیمت چیزی، گران خریدن، گرانبها یافتن، گران کردن، قیمت چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلط، نادرست ها لغزه ها (لغزه خطا) (ذبیح بهروز درفرهنگ کوچک این واژه را پارسی و درست آن را غلت دانسته شاید از غلتیدن) نادرست گری به لغزش انداختن دشگیری جمع غلط خطاها اشتباهها، جمع غلط، غلط ها، به غلط انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلاف، پوشه ها نیام ها پوشین ها تلوسه ها نیام غلاف پوشش ساختن در پوشه کردن در نیام کردن نیاماندن
فرهنگ لغت هوشیار
دربستن، پیچیدن گرایی، وا داشتن، به خشم آوردن در بستن بستن در، پیچیده گفتن دشوار گفتن، دشوارگویی. پیچیده گویی، جمع اغلاقات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غل، کندها، یاره های آهنین دشمن کامی ماری (خیانت)، تیز نگریستن، تشنه داشتن، لغزیدن درسخن جمع غل. بندها بندهای آهنین، گردن بندها. خیانت کردن، کینه داشتن کین ورزیدن، کینه ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلان
تصویر اغلان
پسر پسر بچه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع غلیظ، دژواخان دفزک ها ستبر درشت جمع غلیظ. یا غلاظ شداد. سخت و درشت. یا فرشتگان (ملایکه) غلاظ شداد. فرشتگان سخت و درشتخو و سنگدل ستبر جگران سخت خشمان. یا ماموران (مامورین) غلاظ شداد. ماموران سخت و درشتخو و قسی. یا معا غلاظ. روده فراخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلاء
تصویر اغلاء
((اِ))
گران خریدن، گران کردن قیمت چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلاط
تصویر اغلاط
جمع غلط، غلط ها، اشتباها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلاق
تصویر اغلاق
((اِ))
دربستن، سخن را پیچیده گفتن، پیچیده گویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلال
تصویر اغلال
((اِ))
خیانت کردن، کینه ورزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغلان
تصویر اغلان
((اُ))
پسر، پسربچه
فرهنگ فارسی معین
رشته های سفید متصل به تخم خربزه
فرهنگ گویش مازندرانی