بامداد کردن و پگاه شدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صبح کردن. بدین معنی با ’علی’ متعدی شود. و این معنی اصل است سپس بمعنی روان شدن و رفتن در هر وقت بکار رفته است. غدوّ. غدوه. (از اقرب الموارد) ، لواطت کردن (مولد است). (منتهی الارب) (آنندراج). لواط کردن (از لغات مولده است). (ناظم الاطباء) ، شدت یافتن سورت شراب. لقول: ’اذا اغتلمت علیکم هذه الاشربه فاقصعوا متونها بالماء’. (از اقرب الموارد) ، سخت شدن امواج دریا: اغتلم امواج البحر، اشتد. (از اقرب الموارد)
بامداد کردن و پگاه شدن بجایی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). صبح کردن. بدین معنی با ’علی’ متعدی شود. و این معنی اصل است سپس بمعنی روان شدن و رفتن در هر وقت بکار رفته است. غُدُوّ. غُدوَه. (از اقرب الموارد) ، لواطت کردن (مولد است). (منتهی الارب) (آنندراج). لواط کردن (از لغات مولده است). (ناظم الاطباء) ، شدت یافتن سورت شراب. لقول: ’اذا اغتلمت علیکم هذه الاشربه فاقصعوا متونها بالماء’. (از اقرب الموارد) ، سخت شدن امواج دریا: اغتلم امواج البحر، اشتد. (از اقرب الموارد)
خاص کردن. یقال: اغتزّ به، ای اختص من بین اصحابه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاص کردن و خاص شدن. (آنندراج). خاص کردن کسی را از میان یاران: اغتز به، اختصه من بین اصحابه. (از اقرب الموارد)
خاص کردن. یقال: اغتزّ به، ای اختص من بین اصحابه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خاص کردن و خاص شدن. (آنندراج). خاص کردن کسی را از میان یاران: اغتز به، اختصه من بین اصحابه. (از اقرب الموارد)
خود را به کسی نسبت کردن. (منتخب از غیاث اللغات). خویش را به کسی واخواندن. (از المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازبستن و منتسب گردیدن عام است از راست و دروغ. (آنندراج) (منتهی الارب). چون واوی باشد، بازبستن و منتسب گردیدن خواه راست باشدیا دروغ. (ناظم الاطباء). بازبستن و نسبت کردن راست باشد یا دروغ. (از اقرب الموارد). انتماء. انتساب. تعزی. خویشتن را به کسی نسبت دادن. (یادداشت مؤلف) : و عرصۀ مملکت او بسلطنت گرفته و هر کس که اعتزاء به ولای او داشت. (جهانگشای جوینی). و جماعتی را که بحضرت سلطانی انتما و اعتزاء داشتند بگرفت. (جهانگشای جوینی).
خود را به کسی نسبت کردن. (منتخب از غیاث اللغات). خویش را به کسی واخواندن. (از المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بازبستن و منتسب گردیدن عام است از راست و دروغ. (آنندراج) (منتهی الارب). چون واوی باشد، بازبستن و منتسب گردیدن خواه راست باشدیا دروغ. (ناظم الاطباء). بازبستن و نسبت کردن راست باشد یا دروغ. (از اقرب الموارد). انتماء. انتساب. تعزی. خویشتن را به کسی نسبت دادن. (یادداشت مؤلف) : و عرصۀ مملکت او بسلطنت گرفته و هر کس که اعتزاء به ولای او داشت. (جهانگشای جوینی). و جماعتی را که بحضرت سلطانی انتما و اعتزاء داشتند بگرفت. (جهانگشای جوینی).
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد