جدول جو
جدول جو

معنی اعتراف - جستجوی لغت در جدول جو

اعتراف
اقرار کردن کسی به گناه یا جرمی که مرتکب شده
تصویری از اعتراف
تصویر اعتراف
فرهنگ فارسی عمید
اعتراف(هََ نَ وَ)
خبر دادن کسی را از نام و حال و صفت خود. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). از نام و کار خود کسی را خبر کردن. (از اقرب الموارد) : اعترف الی اعترافاً، خبر داد مرا از نام و حال و صفت خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خبر کردن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
اعتراف
خبر دادن کسی را از نام وحال وصفت خود، خبر کردن، اقرار کردن
تصویری از اعتراف
تصویر اعتراف
فرهنگ لغت هوشیار
اعتراف((اِ تِ))
اقرار کردن، اقرار
تصویری از اعتراف
تصویر اعتراف
فرهنگ فارسی معین
اعتراف
پذیرش، پذیرا
تصویری از اعتراف
تصویر اعتراف
فرهنگ واژه فارسی سره
اعتراف
ابراز، اذعان، اظهار، افشا، اقرار، بیان، تصدیق، خستو، مقر
متضاد: انکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اعتراف
قدردانی، اعتراف
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اعتساف
تصویر اعتساف
راه را کج کردن، از راه راست منحرف شدن، بیراهه رفتن، ستم کردن، بیداد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
منع کردن، بازداشتن، پیش آمدن و رو به روی کسی ایستادگی کردن، عیب گرفتن، خرده گرفتن، ایراد گرفتن، نکته گیری، در ادبیات در فن بدیع آوردن جملۀ معترضه در بین کلام برای افادۀ معنی خاص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اغتراف
تصویر اغتراف
با کف دست آب برداشتن برای آشامیدن، آب با مشت برداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعتکاف
تصویر اعتکاف
گوشه نشین شدن، در جایی ماندن، گوشه نشینی برای عبادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتراف
تصویر اقتراف
کسب کردن، گردآوردن مال، گناه کردن، متهم شدن
فرهنگ فارسی عمید
ورزیدن، گناه کردن، الفنجیدن به دست آوردن ورزیدن، گناه کردن، کسب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتلاف
تصویر اعتلاف
چریدن علف خوردن چهار پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغتراف
تصویر اغتراف
با دست آب بر گرفتن آب بمشت بر گرفتن با کف دست آب نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتساف
تصویر اعتساف
ظلم وستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتکاف
تصویر اعتکاف
گوشه نشین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتناف
تصویر اعتناف
بد آمدن، ندانم کاری، نپسندیدن ناخوش داشتن، به زور گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیاف
تصویر اعتیاف
توشه بر گرفتن زدگی بیزاری از خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
وادیج بستن (وادیج چوب بست یا داربستی است که تاک برآن اندازد، برشدن تاک خزیدن تاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتراص
تصویر اعتراص
باختن، فسون نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
عیب گرفتن، نکته گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراف
تصویر احتراف
پیشه داری پیشه وری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتکاف
تصویر اعتکاف
((اِ تِ))
گوشه نشین شدن، گوشه گیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتساف
تصویر اعتساف
((اِ تِ))
زور گفتن، بیراهه رفتن، زورگویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
((اِ تِ))
نکته گیری نمودن، تعرض کردن، واخواست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اغتراف
تصویر اغتراف
((اِ تِ))
با کف دست آب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احتراف
تصویر احتراف
((اِ تِ))
پیشه ور شدن، پیشه گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتراف
تصویر اقتراف
((اِ تِ))
کسب کردن، کسب معاش کردن، گناه کردن، به جا آوردن، وزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
Protest, Dissent, Objection, Outcry
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
несогласие , возражение , протест
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
Dissens, Einwand, Aufschrei, Protest
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
незгода , заперечення , крик , протест
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
sprzeciw, krzyk, protest
دیکشنری فارسی به لهستانی