معنی احتراف - فرهنگ فارسی معین
معنی احتراف
- احتراف((اِ تِ))
- پیشه ور شدن، پیشه گرفتن
تصویر احتراف
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با احتراف
احتراف
- احتراف
- صاحب پیشه شدن. (منتهی الارب). پیشه ور شدن. (تاج المصادر). پیشه وری:
ای بسا شوخان ز اندک احتراف
زان شهان ناموخته جز گفت و لاف.
مولوی.
، میان دربستن مرد. کمر را برسن محکم بستن. میان بستن، درپوشیدن جامه. (تاج المصادر). درپوشیدن جامه و سلاح
لغت نامه دهخدا
احتفاف
- احتفاف
- گرد گردی (طواف)، خوردن آن چه در دیگ باشد تا ته خوردن کاسه لیسی
فرهنگ لغت هوشیار