- اظلال
- جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
معنی اظلال - جستجوی لغت در جدول جو
- اظلال
- ظل ها، سایه ها، جمع واژۀ ظل
- اظلال ((اِ))
- سایه افکندن
- اظلال ((اَ))
- جمع ظل، سایه ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
جمع جل، پالان ها دامپوش ها بزرگداشت
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
خوار پنداشتن دست کم گرفتن، خوار کردن، نرم گرداندن کسی را خوار پنداشتن
نازیدن، تاختن، راه شناسی، گستاخی، فرا شیفتگی، یارایی ناز کردن، کرشمه کردن
لغزانیدن
بدگند دادن (بدگند رشوت) پاره دادن، شمشیرکشیدن، دزدی تاراج آشکار
لنگ کردن، لنگدستی دوال ها دوال های اگام
دستبری، بهم زدن
تارشدن تاریک شدن، ستم دیدن، درخشیدن دندان تاریک شدن (شب)، در تاریکی در آمدن، تاریک کردن، تاریک شدن، تاریک گشتن
جمع ظلف، سم شکافتگان
جمع طل، ویرانه ها، لاشه ها جمع طلل. نشانهای سرای جایهای بلند و بر جسته از خانه های خراب، کالبدها
گمراهاندن، تباهیدن، آسیب رساندن، به خاک سپردن از راه بردن بیراه کردن گمراه ساختن، ج ضلع، پهلوها گمراهی وبه بیراهه راندن گمراهی وبه بیراهه راندن
بیمار گرداندن علیل کردن بیمار کردن، ناقص و علیل و بیمار کردن
اندک گرایی اندک یابی، بی برگی بی نوایی، لرز کردن کم کردن اندک کردن، بی چیز شدن درویش شدن مستمند گردیدن، کم کردن، اندک کردن
جمع غل، کندها، یاره های آهنین دشمن کامی ماری (خیانت)، تیز نگریستن، تشنه داشتن، لغزیدن درسخن جمع غل. بندها بندهای آهنین، گردن بندها. خیانت کردن، کینه داشتن کین ورزیدن، کینه ورزیدن
به ستوه آوردن ستوهاندن، دراز شدن راس (سفر)، تنگدل گرداندن، فروخواندن، بر نوشتن، نان پختن: بر ریگ گرم سنگک پختن بستوه آوردن ملول کردن ستوه کردن، ملول کردن، به ستوه آوردن
نو ماهی به ماه نو نگریستن دیدن ماه نو
از بیماری نجات یافتن
ملول کردن، به ستوه آوردن
طلل ها، ویرانه ها، جمع واژۀ طلل
نرم و روان شدن، نرمی
ذلیل کردن، خوار کردن، خوار پنداشتن، خوار شمردن، خواری، ذلت
ذلیل کردن، خوار کردن، خوار پنداشتن، خوار شمردن، خواری، ذلت
فخر فروشی کردن، ناز و کرشمه کردن، عشوه آمدن
در صرف عربی، معتل کردن، علیل کردن، بیمار کردن
بی چیز شدن، درویش و مستمند شدن، درویشی، تهی دستی
بزرگ و محترم شمردن، گرامی داشتن، بزرگواری، شکوه و جلال
گمراه گردانیدن، به گمراهی افکندن، گمراه کردن، به بیراهه راندن، گمراهی
تل ها، توده های بزرگ خاک یا شن، تپه ها، پشته ها، جمع واژۀ تل
جمع تل، توده های خاک و ریگ، پشته ها