جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اظلال

اظلال

اظلال
جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
فرهنگ لغت هوشیار

اظلال

اظلال
اظلال روز، سایه دارشدن آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). باسایه گردیدن روز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: اظل یومنا، اذا صار ذاظل. (منتهی الارب). سایه دار شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، آشکار کردن. (ناظم الاطباء). پیدا کردن. هویدا ساختن. و رجوع به اظهار کردن شود
لغت نامه دهخدا

اظلال

اظلال
جَمعِ واژۀ ظِل ّ. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ ظِل ّ. سایه ها. (فرهنگ نظام). ظِلال. ظُلول. اَظِلَّه. ظُلَل. (متن اللغه). جَمعِ واژۀ ظل، سایه. (آنندراج). و رجوع به ظل و ظلال و ظلول و اظله و ظلل شود، گفتن. بیان کردن. بازگفتن: وقت نماز خطبه بر رسم رفته کردند و هیچ چیز اظهار نکردند که بعصیان ماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328).
به آواز بلند اظهار دردی می کنم طالب
چو ابروی بتان آداب سرگوشی نمی دانم.
طالب (از آنندراج).
و رجوع به اظهار و اظهار داشتن و اظهار نمودن و اظهار فرمودن شود
لغت نامه دهخدا

اتلال

اتلال
جمع تل، پشته ها، بالش ها، جمع تل توده های خاک و ریگ پشته ها،جمع تل بالشها
فرهنگ لغت هوشیار

احلال

احلال
فرود آمدن، روا دانستن، بایستن، کیفرسزایی حلال گردانیدن
احلال
فرهنگ لغت هوشیار

اخلال

اخلال
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار