جمع ظل، سایه ها سایه افکندن، سایه دارشدن، درسایه خود گرفتن پناه دادن جمع ظل سایه ها. سایه کردن سایه افکندن سایه و روشن درخت و مانند آن، نزدیک آمدن، سایه ها
جَمعِ واژۀ ظِل ّ. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ ظِل ّ. سایه ها. (فرهنگ نظام). ظِلال. ظُلول. اَظِلَّه. ظُلَل. (متن اللغه). جَمعِ واژۀ ظل، سایه. (آنندراج). و رجوع به ظل و ظلال و ظلول و اظله و ظلل شود، گفتن. بیان کردن. بازگفتن: وقت نماز خطبه بر رسم رفته کردند و هیچ چیز اظهار نکردند که بعصیان ماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328). به آواز بلند اظهار دردی می کنم طالب چو ابروی بتان آداب سرگوشی نمی دانم. طالب (از آنندراج). و رجوع به اظهار و اظهار داشتن و اظهار نمودن و اظهار فرمودن شود
آشوب بر هم زدن کار شکنی زیانگری در تازی با آرش (معنی) بردن و ربودن نیز آمده اخلال طلب اخلال جوی اخلال گر خلل آوردن، خلل و رخنه کردن، خلل رسانیدن، زیان رسانیدن