مأخوذ از تازی، فرمان بردن. (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلا). رجوع به اطاعت و اطاعه شود، اطباق چیزی، پوشانیدن آن را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). پوشانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). چیزی پوشیدن. (آنندراج) ، بسیار شدن ستاره ها و ظاهر گردیدن آنها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار شدن و پدید آمدن ستارگان. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، باریدن باران هفت روز پیوسته. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر هم نهادن و پوشیدن توبرتو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطبق گرداندن چیزی. (از اقرب الموارد) ، طبق برافکندن. (تاج المصادر بیهقی) ، اطباق شب، تاریک شدن آن، اطباق حمّی ̍ (تب) بر کسی، دوام یافتن آن در حالی که مطبقه باشد. (از اقرب الموارد) ، ما اطبقه، کدام چیز دانا و بزرگ کرد او را؟ (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ما اطبق فلاناً،یعنی چه چیز فلان را حاذق کرد؟ (از اقرب الموارد). - اطباق کردن، اجماع کردن. همرای شدن. اتفاق کردن: بر مقابله و مقاتله اتفاق کردند و بر منع و دفع اطباق. (جهانگشای جوینی). رجوع به اطباق شود. - حروف اطباقی یا مطبقه، عبارتند از صاد و ضاد و طاو ظا، چون هنگام تلفظ آنها زبان مطبق شود. رجوع به حرف مطبق شود
مأخوذ از تازی، فرمان بردن. (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلا). رجوع به اطاعت و اطاعه شود، اطباق چیزی، پوشانیدن آن را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). پوشانیدن کسی را. (ناظم الاطباء). چیزی پوشیدن. (آنندراج) ، بسیار شدن ستاره ها و ظاهر گردیدن آنها. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار شدن و پدید آمدن ستارگان. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، باریدن باران هفت روز پیوسته. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بر هم نهادن و پوشیدن توبرتو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مُطْبَق گرداندن چیزی. (از اقرب الموارد) ، طبق برافکندن. (تاج المصادر بیهقی) ، اطباق شب، تاریک شدن آن، اطباق حُمّی ̍ (تب) بر کسی، دوام یافتن آن در حالی که مطبقه باشد. (از اقرب الموارد) ، ما اطبقه، کدام چیز دانا و بزرگ کرد او را؟ (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ما اَطْبَق َ فلاناً،یعنی چه چیز فلان را حاذق کرد؟ (از اقرب الموارد). - اطباق کردن، اجماع کردن. همرای شدن. اتفاق کردن: بر مقابله و مقاتله اتفاق کردند و بر منع و دفع اطباق. (جهانگشای جوینی). رجوع به اطباق شود. - حروف اطباقی یا مطبقه، عبارتند از صاد و ضاد و طاو ظا، چون هنگام تلفظ آنها زبان مُطْبَق شود. رجوع به حرف مطبق شود