جدول جو
جدول جو

معنی اصباح - جستجوی لغت در جدول جو

اصباح
صبح کردن، بامداد کردن
تصویری از اصباح
تصویر اصباح
فرهنگ لغت هوشیار
اصباح
((اِ))
بامداد کردن، درآمدن بامداد
تصویری از اصباح
تصویر اصباح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صاباح
تصویر صاباح
(دخترانه)
ترکی از عربی صبح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارباح
تصویر ارباح
بهره پردازی بهره پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصفاح
تصویر اصفاح
پهن کردن، خواهندن را راندن، گرایاندن گرایش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
بامداد شراب خوردن صبوحی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباغ
تصویر اصباغ
جمع صبغ، رنگها
فرهنگ لغت هوشیار
لبه ها کناره ها، جمع صبر، درنگ ها درنگ کردن درنگیدن، شکیبا گردانیدن، ترش شدن شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصباء
تصویر اصباء
چهره دیگر بخشیدن، دین گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شبح، تن ها، تاردیسان (تاردیس شبح)، سایه ها، سیاهی ها: سیاهی از دور جمع شبح. تنها کالبدها، سایه ها، سیاهیها که از دور دیده شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
بازسازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکباح
تصویر اکباح
افسارکشی، لگام کشی
فرهنگ واژه فارسی سره
ویرایش، سامان دادن، آراستن، پیراستن موی، سازش دادن به کردن نیک کردن بسامان کردن سازش دادن، آرایش دادن صورت و موی سر، جمع اصلاحات. راست کردن عصا و چوب را بر آتش، بصلاح آوردن، سازش کردن، آراستن، درست کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکباح
تصویر اکباح
لگام کشیدن کشیدن افسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقباح
تصویر اقباح
زشت آوردن، زشت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الباح
تصویر الباح
کلانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصباح
تصویر مصباح
چراغ، ظرف یا قدحی که در آن صبوحی بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصباغ
تصویر اصباغ
صبغ ها، رنگ ها، نان خورش ها، جمع واژۀ صبغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارباح
تصویر ارباح
ربح ها، نزول ها، بهره ها، نفع ها، سود ها، جمع واژۀ ربح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
صبوحی کردن، صبوحی زدن، صبوح نوشیدن، در بامداد شراب خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
برطرف کردن عیب و ایراد چیزی، درست کردن مثلاً اصلاح خط فارسی،
تراشیدن یا کوتاه کردن موی سر و صورت، برطرف کردن ایرادات نوشته، ویرایش کردن مثلاً این مقاله به اصلاح بیشتری نیاز دارد،
از بین بردن اخلاق یا عادات بد کسی از طریق آموزش
اصلاح دادن: صلح دادن، آشتی دادن، صلح و آشتی برقرار کردن
اصلاح کردن: به سامان آوردن، سر و سامان دادن، درست کردن، تراشیدن یا کم کردن موی سر و صورت، نیکو کردن، صحیح کردن عبارت، درست کردن نوشته ای، مرمت کردن، تعمیر کردن، رفع اختلاف کردن، سازش دادن میان دیگران، آشتی کردن با هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصباح
تصویر مصباح
چراغ، سراج، ظرف یا قدحی که در آن صبوحی بخورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشباح
تصویر اشباح
جمع شبح، کالبدها، تن ها، سایه ها، سیاهی ها که از دور دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
((اِ))
سر و سامان دادن، تصحیح کردن، کوتاه و مرتب کردن موی سر و صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصطباح
تصویر اصطباح
((اِ طِ))
بامداد شرب خوردن، صبوحی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصباح
تصویر مصباح
((مِ))
چراغ، جمع مصابیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشباح
تصویر اشباح
شبح ها، ارواح خبیث مردگان، شخص ها، تن ها، کالبدها، جمع واژۀ شبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلاح
تصویر اصلاح
Remediation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
исправление
دیکشنری فارسی به روسی
виправлення
دیکشنری فارسی به اوکراینی