جدول جو
جدول جو

معنی اشکودار - جستجوی لغت در جدول جو

اشکودار
از انواع گوسفند نر، قوچ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اربودار
تصویر اربودار
درخت گلابی، امرودبن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لشکردار
تصویر لشکردار
دارندۀ لشکر، نگهدار لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشک بار
تصویر اشک بار
کسی که پی در پی گریه می کند، گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک فشان، گریه گر، گریه مند، اشک ریز، اشک باران، گریه ناک، گرینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتردار
تصویر اشتردار
شتربان، ساربان، کسی که شتر دارد و با شتر از جایی به جای دیگر بار می برد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسکدار
تصویر اسکدار
قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیک سوار، غلام پست، چپر، نامه بر، پیک، برید، نامه رسان، مأمور پست، قاصد، چاپاربرای مثال توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری - ۳۳۱)، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
فرهنگ فارسی عمید
کلمه هندیست بمعنی ارباب منازل شهور در تداول هیأت هندیان. رجوع به تحقیق ماللهند ص 262 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ کَ نَنْ دَ / دِ)
بمعنی شتربان. (آنندراج). ساربان.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت. (برهان قاطع) (جهانگیری). امرودبن:
بر سرچشمه پای اربودار
لیس فی الدار غیره دیار.
لامعی.
رجوع به اربو شود، نوعی تره. بابونه. بهار. (تذکرۀ ضریر انطاکی). آن گلیست زرد خوش بو که آنرا گاوچشم خوانند. (منتهی الارب). ابن البیطار گوید: اربیان، بزبان سریانی نوعی از بابونج است که آنرا خام و پخته خورند و بیونانی آنرا بوفتالمن نامند و این همانست که بدو نام بهار دهند و ما در باب باء ذکر آن خواهیم آورد - انتهی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از کجا داری، ریشه کلمه اسکداری. الأسکدار لفظه فارسیه و تفسیره ((از کو داری)) ، ای من این تمسک و هو مدرج یکتب فیه عدد الخرائط و الکتب الوارده و النافذه و اسامی اربابها. (مفاتیح خوارزمی ص 41).
، جمع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث). فراهم آوردن، واجب شدن
لغت نامه دهخدا
(تِ مَ پَ)
دارندۀ لشکر. سرلشکر: کارهای مملکت به مردان کار و لشکر و لشکردار راست آید. (مرزبان نامه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انکدار
تصویر انکدار
شتافتن، نیک دویدن، فرود ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشکدار
تصویر کشکدار
نگهبان مراقب پاسدار: (شاهزاده از آن غافل افتاد که در آن شب اضداد او کشیکچی اند و محتمل است که دروب دولتخانه مسدود ساخته)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتردار
تصویر اشتردار
ساربان شتربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکبار
تصویر اشکبار
گریان، اشک ریز اشک افشان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده اسکدار: پیک نامه بر، کیسه چرمین کیسه نامه ها پیک سوار، پیک پیاده، خریطه و کیسه پیکها که نامه ها را در آن گذارند، پایگاه و منزل پیکها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکدار
تصویر اسکدار
((اَ کُ))
قاصد، پیک، نامه بر، کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند، منزلی که در آن نامه بر یا پیک اسب خود را عوض می کرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
Skeptical
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
sceptique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
скептический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
skeptisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
скептичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
sceptyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
怀疑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
cético
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
scettico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
escéptico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
مملو از بوی مشک، ماسکی
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
sceptisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
संशयपूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
skeptis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
회의적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
סקפטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
疑念を持つ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شک دار
تصویر شک دار
şüpheli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی