قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیک سوار، غلام پست، چپر، نامه بر، پیک، برید، نامه رسان، مأمور پست، قاصد، چاپاربرای مثال توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری - ۳۳۱)، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیکِ سوار، غُلامِ پُست، چَپَر، نامِه بَر، پِیک، بَرید، نامِه رَسان، مأمورِ پُست، قاصِد، چاپاربرای مِثال توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری - ۳۳۱)، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت. (برهان قاطع) (جهانگیری). امرودبن: بر سرچشمه پای اربودار لیس فی الدار غیره دیار. لامعی. رجوع به اربو شود، نوعی تره. بابونه. بهار. (تذکرۀ ضریر انطاکی). آن گلیست زرد خوش بو که آنرا گاوچشم خوانند. (منتهی الارب). ابن البیطار گوید: اربیان، بزبان سریانی نوعی از بابونج است که آنرا خام و پخته خورند و بیونانی آنرا بوفتالمن نامند و این همانست که بدو نام بهار دهند و ما در باب باء ذکر آن خواهیم آورد - انتهی
درخت امرود را گویند، چه اربو امرود است و دار، درخت. (برهان قاطع) (جهانگیری). امرودبن: بر سرچشمه پای اربودار لیس فی الدار غیره دیار. لامعی. رجوع به اربو شود، نوعی تره. بابونه. بَهار. (تذکرۀ ضریر انطاکی). آن گلیست زرد خوش بو که آنرا گاوچشم خوانند. (منتهی الارب). ابن البیطار گوید: اربیان، بزبان سریانی نوعی از بابونج است که آنرا خام و پخته خورند و بیونانی آنرا بوفتالمُن نامند و این همانست که بدو نام بهار دهند و ما در باب باء ذکر آن خواهیم آورد - انتهی
از کجا داری، ریشه کلمه اسکداری. الأسکدار لفظه فارسیه و تفسیره ((از کو داری)) ، ای من این تمسک و هو مدرج یکتب فیه عدد الخرائط و الکتب الوارده و النافذه و اسامی اربابها. (مفاتیح خوارزمی ص 41). ، جمع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث). فراهم آوردن، واجب شدن
از کجا داری، ریشه کلمه اسکداری. الأسکدار لفظه فارسیه و تفسیره ((از کو داری)) ، ای من این تمسک و هو مدرج یکتب فیه عدد الخرائط و الکتب الوارده و النافذه و اسامی اربابها. (مفاتیح خوارزمی ص 41). ، جمع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (غیاث). فراهم آوردن، واجب شدن