جدول جو
جدول جو

معنی اسکدار

اسکدار((اَ کُ))
قاصد، پیک، نامه بر، کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند، منزلی که در آن نامه بر یا پیک اسب خود را عوض می کرد
تصویری از اسکدار
تصویر اسکدار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اسکدار

اسکدار

اسکدار
پارسی تازی شده اسکدار: پیک نامه بر، کیسه چرمین کیسه نامه ها پیک سوار، پیک پیاده، خریطه و کیسه پیکها که نامه ها را در آن گذارند، پایگاه و منزل پیکها
فرهنگ لغت هوشیار

اسکدار

اسکدار
قاصدی که در قدیم منزل به منزل اسب خود را عوض می کرد، پیکِ سوار، غُلامِ پُست، چَپَر، نامِه بَر، پِیک، بَرید، نامِه رَسان، مأمورِ پُست، قاصِد، چاپاربرای مِثال توگفتی ز اسرار ایشان همی / فرستد بدو آفتاب اسکدار (عنصری - ۳۳۱)، کیسه ای که نامه ها را در آن می گذاشتند
اسکدار
فرهنگ فارسی عمید

اسکدار

اسکدار
قریۀ بزرگی است مرکز ناحیه و مرکز قضای ولایت و سنجاق ادرنه، در طرف چپ یعنی جانب شمال نهر مریج در مسافت قریب بسه ساعت از شمال غربی شهر ادرنه. (قاموس الاعلام ترکی) ، دیهی در ناحیت براان (ن ل: براوان) در عراق عجم. (نزهه القلوب مقالۀ 3 چ گای لیسترانج ص 51)
لغت نامه دهخدا

اسکدار

اسکدار
اسکذار. اسگدار. اسگذار. اسب گدار. اسب گذار. اسپ گذارنده. خوارزمی گوید: اصل آن ’از کو داری’ است یعنی از کجا گرفته ؟ و آن مدرجی است که در آن عددخرائط و کتب وارده و نافذه و نامهای صاحبان آن نوشته میشود. (مفاتیح). هدایت در انجمن آرای ناصری گوید: ظن فقیر آن است که در اصل ترکی بوده و چون اسک بمعنی الاغ است، اسکدار بمعنی الاغ دار. و این قول بر اساسی نیست.
لغت نامه دهخدا

اسگدار

اسگدار
برید و پیکی که منزل بمنزل فرود آید و اسب خود را عوض کند، کیسه و خریطه حاوی نامه های پیک
فرهنگ لغت هوشیار

اسکادر

اسکادر
فرانسوی بخش ناو دسته چند کشتی جنگی به فرماندهی یک تن
اسکادر
فرهنگ لغت هوشیار

اسگدار

اسگدار
قاصد، پیک، نامه بر، کیسه ای که قاصدها نامه ها را در آن می گذاشتند، منزلی که در آن نامه بر یا پیک اسب خود را عوض می کرد، اسکدار
اسگدار
فرهنگ فارسی معین

اسکادر

اسکادر
از ایتالیائی اسکادرا، یکی از تقسیمات نیروی دریائی و هر یک از قسمت هایی که تشکیل یک جهاز (فلوت) دهند. بخش. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا