جدول جو
جدول جو

معنی اشک بار

اشک بار
کسی که پی در پی گریه می کند، گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک فشان، گریه گر، گریه مند، اشک ریز، اشک باران، گریه ناک، گرینده
تصویری از اشک بار
تصویر اشک بار
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشک بار

اشک ابر

اشک ابر
کنایه از باران و قطراتی که که از ابر فرو میریزد، اَشکِ میغ، اَشکِ سَحاب
اشک ابر
فرهنگ فارسی عمید

اشکبار

اشکبار
اشک ریز. گریان. اشکباران. اشک افشان:
من بچشم خویش دیدم کعبه را کز زخم سنگ
اشکبار از دست مشتی نابسامان آمده.
خاقانی.
عمر تو گم شد بخنده ترک بخنده
سود تو از چشم اشکبار چه خیزد.
خاقانی.
دام و دد دشت را بسویش
با من همه اشکبار بینند.
نظامی.
چو از چشم گریندۀ اشکبار
بر آن خوابگه کرد لختی نثار.
نظامی.
چون چنین دیدند ترسایانْش زار
میشدند اندر غم او اشکبار.
مولوی.
میگریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبتی است که در دل بکارمت.
حافظ.
بحیرتم چو در ابر سفید باران نیست
چه دجله هاست که در چشم اشکبار من است.
کلیم.
لغت نامه دهخدا

اسف بار

اسف بار
دریغ آور اسف بارنده اسف انگیز آنچه اسف و دریغ آورد
اسف بار
فرهنگ لغت هوشیار