- اشکبار
- گریان، اشک ریز اشک افشان
معنی اشکبار - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اشک ریختن گریستن
پسته، بادام، قیسی خشک، فندق، گردو، کشمش، برگه هلو و زردآلو و بعبارت دیگر میوه های خشک از قبیل میوه های فوق و آلو و آلوچه و آلبالو و زردآلو و آلوی خشک و انجیر خشک و غیره را گویند، خشکه بار
آنچه که بوی مشک پراکنده سازد
میوه های خشک شده مانند گردو، کشمش، پسته، انجیر، بادام و توت
کسی که پی در پی گریه می کند، گریان، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک فشان، گریه گر، گریه مند، اشک ریز، اشک باران، گریه ناک، گرینده
چیزی که از آن مشک ببارد و پراکنده شود، معطر: برخاکیان عشق فشان جرعه لبش تا خاک لعل گون شود و مشکبار هم. (حافظ)
بزرگ پنداری، پلیدشدن
جمع کبر
شکار، هر حیوانی که آن را با تیر زده یا با دام می گیرند، حیوان صید شده، نخجیر، صید
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
آزمودن، آگاهی یافتن تازه یابی آگاهی به چیزی، ترید خریدن آزمودن امتحان کردن، آگاهی یافتن از چیزی یا خبری خبردارشدن
بزرگ منشی کردن
شکیبائی و صبر کردن
پارسی تازی شده اسکدار: پیک نامه بر، کیسه چرمین کیسه نامه ها پیک سوار، پیک پیاده، خریطه و کیسه پیکها که نامه ها را در آن گذارند، پایگاه و منزل پیکها
مانند چیزی شدن، مانند شدن، چیزی را به غلط عوض چیزی گرفتن، شک وشبهه، سهو وخطا
به هم در شدن به هم آمیختن، انبوهیدن، دامه دامه شدن (دامه شبکه) بهم در شدن بهم پیوستن در آمیختن شبکه شبکه شدن
انگبین بر گرفتن (از کندو یا از درختان)، فربه شدن ستور
شهرت یافتن، ناموری
نیک بارانی باران نیک، پرشیری، کرک برآوردن، سختی سرما یا گرما
دور رفتن، ستمگری، بیابانگردی، شمارافزونی
هم ستیزی، دست زیر چانه زدن، خواب از چشم در رفتن
کژی، لغزش، نادرست، نرسپان، نادرستی، کوتاهی
پراشیدن
سبک وزن، فارغ بال، خوشحال
قول واعتماد، اطمینان
پارسی تازی شده انگبار از گیاهان دارویی درست گردیدن نیکو شدن گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
بریدگی، بی فرزندی، دویدن بر تخت رفتن آبله کردن
گیاهی از تیره ترشکها که ریشه اش دور خویش پیچیده و در تداوی بعنوان قابض بکار رود انارف برسیان دارو پرشیان دارو
شکسته شدن، شکست
شتافتن، نیک دویدن، فرود ستاره