- اشکاف
- گنجه، کمد، اشکاب، محفظه، قفسه، دولابجه
معنی اشکاف - جستجوی لغت در جدول جو
- اشکاف
- رخنه، چاک، شکاف
قفسه ای دردار داخل دیوار، برای قرار دادن ظرف، پوشاک، کتاب یا چیزهای دیگر در آن
- اشکاف ((اِ))
- رخنه، شکاف
- اشکاف ((اِ))
- گنجه، قفسه دردار که در آن ظرف، لباس، کتاب و مانند آن را می گذارند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفشدوز
جمع شیاف، چپانه ها
فزونی نهادن، کم کردن کاستن
جمع شریف، مردان، بزرگ قدر، اعیان، بزرگواران بلند شدن، بر جای خاستن، بر بالای بلندی شدن، بالا رفتن
شکل، صورتها، دشواری، سختی کار سخت ودشوار شدن سخت ودشوار شدن
ستوهاندن، خشماندن خشمگین کردن، دلتنگ کردن
گنجه، اشکاف
خرده، چالش، دیسه ها، دشواری، ریخت ها
توان گران، بزرگان، بزرگواران، بلندپایگان
ننگ ستردگی بی ننگی
پوشیده شدن کار و مشتبه گردیدن آن، دشواری، سختی و پیچیدگی کاری یا امری، مسئله، عیب، نقص
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور،برای مثال خاطر آرد بس شکال این جا ولیک / بگسلد اشکال را استور نیک (مولوی۱ - ۳۸۸)
ریسمانی که به چهار دست و پای ستور می بستند، پای بند ستور،
بالای بلندی ایستادن و از بالا به زیر نگریستن، مسلط شدن بر چیزی از بالا، دیده ور شدن، واقف شدن بر امری، دیده وری، رتبه یا منصبی بوده از دورۀ غزنویان تا عهد مغول، در تصوف اطلاع بر سر یا ضمیر کسی، فکر و اندیشۀ کسی را دریافتن
شکار، هر حیوانی که آن را با تیر زده یا با دام می گیرند، حیوان صید شده، نخجیر، صید
شریف ها، شرافتمندها، بزرگوارها، بلندقدرها، جمع واژۀ شریف
شکل ها، مثل ها، مانندها، چهره ها، صورت ها، حالت ها، وضع ها، جمع واژۀ شکل
پای بند ستور، شکال
کفّاش، دوزنده کفش
پالان، پالان دوز، خوی گیر
پالان ستوران
چاک و رخنه و ترک و درز، و گسستگی و دریدگی
پسوند متصل به واژه به معنای شکافنده مثلاً خاراشکاف، کوه شکاف، اشکاف، کاف،
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم،برای مثال شکوفه همچو شکاف است و میغ دیباباف / مه و خور است همانا به باغ در صراف (ابوالمؤید بلخی - شاعران بی دیوان - ۵۹)
چاک، رخنه، درز، تراک، کلاف ابریشم،
شکافتن
شکافتن، چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
آنکه یا آنچه سنگ خاره را می شکافد، برای مثال ز خاریدن کوس خاراشکاف / پر افکند سیمرغ در کوه قاف (نظامی۵ - ۹۸۰)