جمع واژۀ شریف. مردان بزرگ قدر. (منتهی الارب). اعیان. (دستور اللغه). جمع واژۀ شریف. (دهار). بزرگان و بلندسران. (مؤید الفضلا). بزرگواران. وجوه. بزرگان. شریفان. جمع واژۀ شریف، بمعنی صاحب شرف. (اقرب الموارد). اشخاص بزرگ قدر و صاحبان حسب و نسب نیک... جمع واژۀ شریف. (فرهنگ نظام) : قضات بلخ و اشراف و علما... همه آنجا (طارم) حاضر بودند بنشستند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 180). چون روز هفتم بود، مثال داد علما و اشراف حضرت را حاضر آمدند. (کلیله و دمنه). و مجلسهای علما و اشراف و محفل های سوقه و اوساط مردمان و موضعها می گشت. (کلیله و دمنه). دلخواه تر ثناها آن است که بر زبان گزیدگان و اشراف رود. (کلیله و دمنه). و اجتهاد تو در کارها و رأی آنچه در امکان آید علما و اشراف مملکت را نیز معلوم گردد. (کلیله و دمنه). هر سال حملی به کعبۀ معظم و مدینۀ مکرم ایداﷲ جلالهما فرستادی تا بر اشراف حرین (؟) و مستحقان صرف کردی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 31).