ج اکرم. (ناظم الاطباء). کریمتران. (فرهنگ فارسی معین). گرامی تران و بخشنده تران. (آنندراج) (غیاث اللغات) : اگر نه این حشاشۀ مکرمت و بقیۀ اکارم... دل بازمیدادی... رقم سواد بر بیاض کشیدن محروم شدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 9). و رجوع به اکرم شود. - سلیل الاکارم، که از دودمان گرامی و شریف باشد. والاگهر. نجیب زاده. والانژاد. (از یادداشت مؤلف).
ج ِاَکرَم. (ناظم الاطباء). کریمتران. (فرهنگ فارسی معین). گرامی تران و بخشنده تران. (آنندراج) (غیاث اللغات) : اگر نه این حشاشۀ مکرمت و بقیۀ اکارم... دل بازمیدادی... رقم سواد بر بیاض کشیدن محروم شدی. (ترجمه تاریخ یمینی ص 9). و رجوع به اکرم شود. - سلیل الاکارم، که از دودمان گرامی و شریف باشد. والاگهر. نجیب زاده. والانژاد. (از یادداشت مؤلف).
شکار که نخجیر است، و شکار کردن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). شکار. صید: جز ملک محمود که تواند کرد نرّه شیری بخدنگی اشکار. فرخی. در کوی این ستمگر جورآیین غیر از گراز هیچ نه اشکارش. ناصرخسرو. همچو صیادی سوی اشکار شد. مولوی. آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من. مولوی (از فرهنگ ضیاء). آلت اشکار جز سگ را مدان کمترک انداز سگ را استخوان. مولوی. گفت ابلیس لعین دادار را دام رفتن خواهم این اشکار را. مولوی. هست کسی کو چو من اشکار نیست هست کسی کش طلب یار نیست. مولوی (از انجمن آرا) (از آنندراج). و رجوع به شکار شود
شکار که نخجیر است، و شکار کردن را نیز گویند. (برهان) (هفت قلزم) (آنندراج). شکار. صید: جز ملک محمود که تواند کرد نرّه شیری بخدنگی اشکار. فرخی. در کوی این ستمگر جورآیین غیر از گراز هیچ نه اشکارش. ناصرخسرو. همچو صیادی سوی اشکار شد. مولوی. آن چه دیدی بهتر از پیکار من تا شدی تو سست در اشکار من. مولوی (از فرهنگ ضیاء). آلت اشکار جز سگ را مدان کمترک انداز سگ را استخوان. مولوی. گفت ابلیس لعین دادار را دام رفتن خواهم این اشکار را. مولوی. هست کسی کو چو من اشکار نیست هست کسی کش طلب یار نیست. مولوی (از انجمن آرا) (از آنندراج). و رجوع به شکار شود
شکاری و شکارچی و نخجیرگر و صیاد. (ناظم الاطباء). شکاری و صیاد. (آنندراج) : بیا بر بام ای عارف مکن هر نیمشب زاری کبوترهای دلها را توئی شاهین اشکاری. شمس تبریزی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 143)
شکاری و شکارچی و نخجیرگر و صیاد. (ناظم الاطباء). شکاری و صیاد. (آنندراج) : بیا بر بام ای عارف مکن هر نیمشب زاری کبوترهای دلها را توئی شاهین اشکاری. شمس تبریزی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 143)