جدول جو
جدول جو

معنی اشکانی

اشکانی
اشک، لقب هر یک از پادشاهان سلسله اشکانی
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با اشکانی

اشکانی

اشکانی
بلغت تنکابی وطبرستان بقله الیمانیه است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

اشکانی

اشکانی
منسوب به اشکان. ج، اشکانیان. رجوع به فهرست کتاب ایران در زمان ساسانیان و تاریخ ایران باستان ج 3 و فهرست تاریخ کرد و فهرست مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی شود، ماهوت ایرلند. (از دزی ج 1 ص 25). و رجوع به اشکری شود
لغت نامه دهخدا

ارکانی

ارکانی
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فرهنگ لغت هوشیار

اشکاری

اشکاری
شکاری و شکارچی و نخجیرگر و صیاد. (ناظم الاطباء). شکاری و صیاد. (آنندراج) :
بیا بر بام ای عارف مکن هر نیمشب زاری
کبوترهای دلها را توئی شاهین اشکاری.
شمس تبریزی (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 143)
لغت نامه دهخدا

اشغانی

اشغانی
منسوب به اشغ یا اشک نیای سلسلۀ اشکانیان. رجوع به اشکانی و اشکانیان و تاریخ گزیده و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2184 شود
لغت نامه دهخدا

اشکرنی

اشکرنی
رجوع به اشکربی شود، خوشتر. (غیاث) (آنندراج). خوش صورت تر. خوشگل تر. زیباروی تر، پوشیده تر و دشوارتر. (غیاث) (آنندراج). مشکل تر. دشخوارتر
لغت نامه دهخدا

اشکانیه

اشکانیه
تأنیث اشکانی. رجوع به اشکانی و تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2556 و کتاب التاج جاحظ ص 29 شود
لغت نامه دهخدا