- اشپیخته
- پاشیده افشانده، ترشح کرده
معنی اشپیخته - جستجوی لغت در جدول جو
- اشپیخته
- افشانده، ریخته، پاشیده شده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاشیدن پراکنده کردن افشاندن، گل نم زدن، ترشح کردن
پاشیده، فشانده، بهم در آمیخته بود
ریختن و پراکنده کردن چیزی، پاشیدن آب یا چیز دیگر، پاشیدن، افشاندن، شپوختن، اشپوختن
پاشیدن پراکنده کردن افشاندن، گل نم زدن، ترشح کردن
جنبانیده، بلند ساخته بر کشیده، وا داشته تحریک شده، جهانیده، شورانیده
برانگیخته، تحریک شده، وادار شده
اشپیختن، ریختن و پراکنده کردن چیزی، پاشیدن آب یا چیز دیگر، پاشیدن، افشاندن، شپوختن
پیچیده: سلطان او را بگرفت و پانصد هزار دینار زر سرخ: یک نقد دو سبیکه بر هم پیخته هر یک هزار مدفوع بدیوان سلطان گزارد
درهم پیچیده، پیچیده