در اساطیر یونان نام برادر پرمته است. او با پاندو ازدواج کرد و بر اثر عدم احتیاط و غفلت در حقّه ای را که همه آلام و شرور را حاوی بود، بگشود و فساد بسیط زمین را فرا گرفت و فقط امید در بن آن حقّه بجای ماند، ترا: پیران سخن بتجربه گفتند گفتمت هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن. حافظ. تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت در این عمل طلب از می فروش کن. حافظ. ای هدهد صبا بسبا میفرستمت بنگرکه از کجا بکجا میفرستمت. حافظ. ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت. حافظ. و چون کلمه ای به هاء غیرملفوظ (هاء وقف) ختم شود تاء الحاقی آنرا ات تلفظ کنند (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحۀ آن کشیده باشد) : به عنبرفروشان اگر بگذری شود جامه ات سربسر عنبری. فردوسی. طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرند دیگر چه ماند بهر شکفتن بهانه ات. طالب آملی. و چون کلمه ای به یاءمختوم باشد حرکت همزه بماقبل دهند و همزه حذف شود (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحۀ آن کوتاه باشد) : ایا کرده در بینیت حرص ورس از ایزد نیایدت یک ذره ترس. لبیبی
در اساطیر یونان نام برادر پرمته است. او با پاندو ازدواج کرد و بر اثر عدم احتیاط و غفلت در حقّه ای را که همه آلام و شرور را حاوی بود، بگشود و فساد بسیط زمین را فرا گرفت و فقط امید در بن آن حُقّه بجای ماند، ترا: پیران سخن بتجربه گفتند گفتمت هان ای پسر که پیر شوی پند گوش کن. حافظ. تسبیح و خرقه لذت مستی نبخشدت همت در این عمل طلب از می فروش کن. حافظ. ای هدهد صبا بسبا میفرستمت بنگرکه از کجا بکجا میفرستمت. حافظ. ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت وی مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت. حافظ. و چون کلمه ای به هاء غیرملفوظ (هاء وقف) ختم شود تاء الحاقی آنرا اَت تلفظ کنند (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحۀ آن کشیده باشد) : به عنبرفروشان اگر بگذری شود جامه ات سربسر عنبری. فردوسی. طالب شراب و ساقی و گل هر سه حاضرند دیگر چه ماند بهر شکفتن بهانه ات. طالب آملی. و چون کلمه ای به یاءمختوم باشد حرکت همزه بماقبل دهند و همزه حذف شود (بصورت تاء ماقبل مفتوح که فتحۀ آن کوتاه باشد) : ایا کرده در بینیت حرص ورس از ایزد نیایدت یک ذره ترس. لبیبی
پیخته. پیچیده شده. تاه شده: و منه نشر الخشب بالمنشار، برای آنکه چوب تا درست باشد به نامه و جامۀ درپیخته ماند و چون به منشار نشر کنند به آن ماند که جامه یا نامه برافلاخند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 405 س 5)
پیخته. پیچیده شده. تاه شده: و منه نشر الخشب بالمنشار، برای آنکه چوب تا درست باشد به نامه و جامۀ درپیخته ماند و چون به منشار نشر کنند به آن ماند که جامه یا نامه برافلاخند. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 2 ص 405 س 5)
اشپوخته. اشپیخته. ترشح کردن و پاشیده شدن آب باشد (کذا). (برهان). آب ترشح کرده و پاشیده شده. اسم مفعول از شپیختن. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شپیختن شود
اشپوخته. اشپیخته. ترشح کردن و پاشیده شدن آب باشد (کذا). (برهان). آب ترشح کرده و پاشیده شده. اسم مفعول از شپیختن. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به شپیختن شود
شپیختن. اشپوختن. اشبوختن. پاشیدن اعم از آب و جز آن. گل نم زدن. ترشح کردن: چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته بانگ کنان تا سحر آب دهان ریخته ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته در سم اسبش براه لؤلؤ اشپیخته در دهن لاله باد ریخته و بیخته بیخته مشک سیاه، ریخته درّ ثمین. منوچهری. درویش خاککی است بیخته و آبکی بر آن اشپیخته نه پشت پا را از آن گردی و نه کف پا را از آن دردی. (خواجه عبداﷲ انصاری)
شپیختن. اشپوختن. اشبوختن. پاشیدن اعم از آب و جز آن. گل نم زدن. ترشح کردن: چوک ز شاخ درخت خویشتن آویخته بانگ کنان تا سحر آب دهان ریخته ابر بهاری ز دور اسب برانگیخته در سم اسبش براه لؤلؤ اشپیخته در دهن لاله باد ریخته و بیخته بیخته مشک سیاه، ریخته دُرّ ثمین. منوچهری. درویش خاککی است بیخته و آبکی بر آن اشپیخته نه پشت پا را از آن گردی و نه کف پا را از آن دردی. (خواجه عبداﷲ انصاری)