معنی پیخته - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پیخته
پیخته
پیخته
پیچیده: سلطان او را بگرفت و پانصد هزار دینار زر سرخ: یک نقد دو سبیکه بر هم پیخته هر یک هزار مدفوع بدیوان سلطان گزارد
فرهنگ لغت هوشیار
پیخته
پیخته
نعت مفعولی از پیختن. رجوع به پیختن شود، میده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
ریخته
ریخته
روان شده سرازیر گشته، پاشیده شده، ذوب شده، شربتی و دارویی که با شکر پرورده شده، تخم مرغ برشته، ساروج، نوعی شعر ملمع از فارسی و هندی (مستعمل در هند)
فرهنگ لغت هوشیار
پلخته
پلخته
قالبی مشبک یا غربال گونه ای که از شاخ بید و مانند آن سازند و پنیر را روی آن نهند تا آب آن برود
فرهنگ لغت هوشیار
پیختن
پیختن
پیچیدنلف: چون چشمش بر حسن زید افتاد امان طلبیدروی ازو بگردانیدو ترک را بفرمود تا گردن او بزند و او را در چادری پیختند و بگورستان گرگان دفن کردند، توزیع کردن افشاندن: ز بالا پریشان درم ریختند ز مشک و ز عنبر همی پیختند. (شا. بخ 2440 8)
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.