- اشعاب
- مردن، پدرود، رفت بی بازگشت
معنی اشعاب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جمع رنجها، تعب در رنج انداختن در رنج انداختن
ترسانیدن
گرسنگی دادن، گرسنه شدن گرسنگی
دشوار شدن، دشوار یافتن، سختی دیدن دشوار شدن سخت شدن، دشوار یافتن چیزی را
شتاب
برانگیختن، پیر شدن
جایگاهی است نزدیک مکه
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
خوشه برآوردن، پردانه شدن پردانگی
جمع شعر
جمع اشعه، جمع شعاع، پرتوها
دروغ بر بستن بر کسی
جمع شذب، رخت ها، هیمه ها: شاخه های بریده با پوست
شنا شناوری آب ورزی
گنجه، اشکاف
ترساندن
سروده ها
بازی کردن، واداشتن به بازی یا اسباب بازی آوردن برای دختر
شتافتن
پراکنده شدن، شاخ شاخ شدن، ازهمدیگر دور شدن
جدا شدن، شعبه شعبه شدن، در علوم سیاسی جدا شدن گروهی از اعضای سازمان یا تشکیلات برای پیوستن به حزب دیگر یا تشکیل یک حزب جدید، بخش جداشده از شبکۀ اصلی برای رساندن خدمات به مصرف کننده
در رنج انداختن، مانده کردن
آگاه کردن، آگاهی دادن، خبر دادن، آگاهانیدن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
اشعار داشتن (کردن): خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن
ترساندن، بیم دادن، کسی را دچار ترس و بیم کردن
شعرها، سخنان منظوم، کلامهای موزون، جمع واژۀ شعر
شتاب، عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، شتافتن
جمع شعر، موها
جمع شعر، چامه ها، شعرها