معنی اشعال
اشعال
((اِ))
افروختن آتش
تصویر اشعال
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با اشعال
اشعال
اشعال
آتش افروزی، سرازیرشدن اشک افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
اشعال
اشعال
اشعلت النار فاشتعلت، افروختم آتش راپس برافروخته شد. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
اجعال
اجعال
مزد دادن، دیگ ازآتشدان برداشتن، گشتن خواهی: سگ ماده
فرهنگ لغت هوشیار
ازعال
ازعال
شاد گرداندن شاداندن بر کندن
فرهنگ لغت هوشیار
اسعال
اسعال
شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اشعاع
اشعاع
خوشه برآوردن، پردانه شدن پردانگی
فرهنگ لغت هوشیار
اشعار
اشعار
جمع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
اشعات
اشعات
جمع اشعه، جمع شعاع، پرتوها
فرهنگ لغت هوشیار
اشعاب
اشعاب
مردن، پدرود، رفت بی بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار