بمعنی تندی وغلبه و زور و تعدی کردن باشد بر کسی و بزور چیزی گرفتن. (برهان). قهر و غلبه و تعدی و زور: نیارد دگر موج غم اشتلم فتد رخت عقل ار به گرداب خم. ظهوری (از فرهنگ نظام). غالباً بلکه یقیناً لفظ ترکیست، چه در لغات ترکی اشتلم بمعنی ستم نوشته است گو که در بهار عجم و برهان اشاره به ترکی بودنش نکرده اند. (از غیاث اللغات)
بمعنی تندی وغلبه و زور و تعدی کردن باشد بر کسی و بزور چیزی گرفتن. (برهان). قهر و غلبه و تعدی و زور: نیارد دگر موج غم اشتلم فتد رخت عقل ار به گرداب خم. ظهوری (از فرهنگ نظام). غالباً بلکه یقیناً لفظ ترکیست، چه در لغات ترکی اشتلم بمعنی ستم نوشته است گو که در بهار عجم و برهان اشاره به ترکی بودنش نکرده اند. (از غیاث اللغات)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن، در 2000گزی جنوب صومعه سرا متصل براه فرعی صومعه سرا به لوکان. جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی. با 194 تن سکنه. گیلکی، فارسی. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج، توتون، سیگار، مختصر ابریشم. شغل اهالی زراعت و مکاری. راه آنجا مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 14)
دهی جزء دهستان مرکزی بخش صومعه سرای شهرستان فومن، در 2000گزی جنوب صومعه سرا متصل براه فرعی صومعه سرا به لوکان. جلگه، معتدل، مرطوب مالاریائی. با 194 تن سکنه. گیلکی، فارسی. آب آن از رود خانه ماسوله. محصول آنجا برنج، توتون، سیگار، مختصر ابریشم. شغل اهالی زراعت و مکاری. راه آنجا مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ص 14)
مخفف اشتلم. درشتی کردن بغیر موقع و بیجا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاف و گزاف: ای گشته برای تو موافق انجم گشتی چو به جود شهره نزد مردم از گردش این زمانۀ پرشتلم نامت نشود ز دفتر هستی گم. انوری (از دستورالوزراء خواندمیر و فرهنگ سروری). و رجوع به اشتلم شود، ظلم و تعدی نمودن باشد به مردم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلبه و زور. (فرهنگ نظام)
مخفف اشتلم. درشتی کردن بغیر موقع و بیجا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاف و گزاف: ای گشته برای تو موافق انجم گشتی چو به جود شهره نزد مردم از گردش این زمانۀ پرشتلم نامت نشود ز دفتر هستی گم. انوری (از دستورالوزراء خواندمیر و فرهنگ سروری). و رجوع به اشتلم شود، ظلم و تعدی نمودن باشد به مردم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلبه و زور. (فرهنگ نظام)
موضعی است نزدیک تنیس. یحیی بن الفضیل گوید: حمار اتی دمیاط و الروم وثّب بتنیس منه رأی عین و اقرب یقیمون بالاشتوم یبغون مثلما اصابوه من دمیاط و الحرب ترتب. و حسن بن محمدمهلبی در کتاب عزیزی خویش گوید: و از تنیس تا حصن اشتوم که در آن مصب آب بحیره بسوی دریای روم واقع است، شش فرسخ است و ازین حصن تا فرما از خشکی هشت میل واز بحیره سه فرسخ است. سپس هنگام ذکر دمیاط آرد: و از جانب شمالی دمیاط نیل در بحر ملح میریزد و این درموضعی است که آنرا اشتوم خوانند و عرض نیل در آنجا صد ذراع است. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام شود
موضعی است نزدیک تنیس. یحیی بن الفضیل گوید: حمار اتی دمیاط و الروم وُثّب ُ بتنیس منه رأی عین و اقرب ُ یقیمون بالاُشتوم یبغون مثلما اصابوه من دمیاط و الحرب ترتب. و حسن بن محمدمهلبی در کتاب عزیزی خویش گوید: و از تنیس تا حصن اشتوم که در آن مصب آب بحیره بسوی دریای روم واقع است، شش فرسخ است و ازین حصن تا فرما از خشکی هشت میل واز بحیره سه فرسخ است. سپس هنگام ذکر دمیاط آرد: و از جانب شمالی دمیاط نیل در بحر ملح میریزد و این درموضعی است که آنرا اشتوم خوانند و عرض نیل در آنجا صد ذراع است. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام شود