خوراک بقدر حاجت باشد که به عربی قوت لایموت گویند. (برهان) (هفت قلزم). آشام: پناه سوی قناعت همی برم زین قوم که اهل خانه خود را اشام می ندهند. کمال اسماعیل. ، سایه ها، سیاهی ها که از دور دیده میشود، سیاهی و هیأتی که از دور بنظر آید: نقد عشق از سرای ارواح است نه ز اشخاص و شکل و اشباح است. سنائی. و از ضرب رماح دوسر، و طعن گرز و شمشیر ارواح از اشباح دوری جسته خاک معرکه با خون دلیران می آمیخت. (روضه الصفا ج 2). همیشه تا بود افلاک مرکز انجم همیشه تا بود ارواح قوت اشباح. ؟ ، اسماء اشباح. رجوع به شبح شود، مواشی
خوراک بقدر حاجت باشد که به عربی قوت لایموت گویند. (برهان) (هفت قلزم). آشام: پناه سوی قناعت همی برم زین قوم که اهل خانه خود را اشام می ندهند. کمال اسماعیل. ، سایه ها، سیاهی ها که از دور دیده میشود، سیاهی و هیأتی که از دور بنظر آید: نقد عشق از سرای ارواح است نه ز اشخاص و شکل و اشباح است. سنائی. و از ضرب رماح دوسر، و طعن گرز و شمشیر ارواح از اشباح دوری جسته خاک معرکه با خون دلیران می آمیخت. (روضه الصفا ج 2). همیشه تا بود افلاک مرکز انجم همیشه تا بود ارواح قوت اشباح. ؟ ، اسماء اشباح. رجوع به شبح شود، مواشی
ابن شقیق بن ثور. معاصر عبیدالله بن زیاد بن ظبیان بود که مصعب بن زبیر را کشت. اشیم به عبیدالله گفت: تو که سر مصعب بن زبیر را نزد عبدالملک بن مروان بردی در روز رستاخیز به خدا چه پاسخ خواهی داد؟ عبیدالله گفت: خاموش باش، چه اگر خوارج در رستاخیز سخن بگویند تو از صعصعه بن صوحان خطیب تر خواهی بود. رجوع به البیان والتبیین ج 1 ص 260 شود ابن اسحاق از عبدالله بن ابی بکر از عبدالله بن مکنف حارثی آورده است که وی در زمرۀ کسانی بود که عمر بن خطاب برای آنان از وادی القری سهمی تعیین کرد. رجوع به الاصابه ج 1 ص 25 شود
ابن شقیق بن ثور. معاصر عبیدالله بن زیاد بن ظبیان بود که مصعب بن زبیر را کشت. اشیم به عبیدالله گفت: تو که سر مصعب بن زبیر را نزد عبدالملک بن مروان بردی در روز رستاخیز به خدا چه پاسخ خواهی داد؟ عبیدالله گفت: خاموش باش، چه اگر خوارج در رستاخیز سخن بگویند تو از صعصعه بن صوحان خطیب تر خواهی بود. رجوع به البیان والتبیین ج 1 ص 260 شود ابن اسحاق از عبدالله بن ابی بکر از عبدالله بن مکنف حارثی آورده است که وی در زمرۀ کسانی بود که عمر بن خطاب برای آنان از وادی القری سهمی تعیین کرد. رجوع به الاصابه ج 1 ص 25 شود
از پهلوی اشکمب، شکم. (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم) (شعوری) (شرفنامۀ منیری). شکم. شاعری در هجو گفته: اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپشتی دارد از پشت پدر آن بدلجام. (آنندراج). آن حصۀ مجوف انسان و حیوان که نام تکلّمیش شکم و نام عربیش بطن است... لفظ مذکور مأخوذ از پهلوی است. مخفف آن شکم اکنون در تکلم فارسی مستعمل است و در پهلوی اشکومب بوده است. (از فرهنگ نظام) : ان ّ اباهریره اصیب به (بوجعالبطن) فقال له صلی اﷲ علیه و سلم: اشکم درد! معناه بالفارسیه اء بک وجعالبطن ؟ فقال نعم. فأمره ان یصلی. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 2 ص 48 س 114). چو آبستنان اشکم آورده پیش چو خرمابنان پهن فرق سری. منوچهری. ای کت اشکم پر ز نعمت جان تهی چون کنی بیدادکایزد داور است. ناصرخسرو. و بدست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرگدن زده. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127). شیر بی دم ّ و سر و اشکم که دید این چنین شیری خدا هم نافرید. مولوی. خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب. مولوی. آن دل مردی که از زن کم بود آن دلی باشد که کم زاشکم بود. مولوی. و رجوع به شکم شود
از پهلوی اشکمب، شکم. (مؤید الفضلا ج 1 ص 139) (هفت قلزم) (شعوری) (شرفنامۀ منیری). شکم. شاعری در هجو گفته: اشکمش آمد فراخ او را ز بطن مادرش شورپشتی دارد از پشت پدر آن بدلجام. (آنندراج). آن حصۀ مجوف انسان و حیوان که نام تکلّمیش شکم و نام عربیش بطن است... لفظ مذکور مأخوذ از پهلوی است. مخفف آن شکم اکنون در تکلم فارسی مستعمل است و در پهلوی اشکومب بوده است. (از فرهنگ نظام) : ان ّ اباهریره اصیب به (بوجعالبطن) فقال له صلی اﷲ علیه و سلم: اشکم درد! معناه ُ بالفارسیه اءَ بِک َ وجعالبطن ؟ فقال نعم. فأمره ان یصلی. (تذکرۀ ضریر انطاکی ج 2 ص 48 س 114). چو آبستنان اشکم آورده پیش چو خرمابنان پهن فرق سری. منوچهری. ای کت اشکم پر ز نعمت جان تهی چون کنی بیدادکایزد داور است. ناصرخسرو. و بدست راست خنجری کشیده و در اشکم آن شیر یا کرگدن زده. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 127). شیر بی دم ّ و سر و اشکم که دید این چنین شیری خدا هم نافرید. مولوی. خیک اشکم گو بدر از موج آب گر بمیرم هست مرگم مستطاب. مولوی. آن دل مردی که از زن کم بود آن دلی باشد که کم زاشکم بود. مولوی. و رجوع به شکم شود