جدول جو
جدول جو

معنی اسیروار - جستجوی لغت در جدول جو

اسیروار
اسیر مانند، مانند اسیر
تصویری از اسیروار
تصویر اسیروار
فرهنگ فارسی عمید
اسیروار
(اَ سیرْ)
مانند اسیر:
تا گردانم اسیروارش
توزیع کنم ز هر دیارش.
نظامی، ضمیر فاعلی برای مفرد مغایب، چنانکه امروز مردم طهران گویند: بمن گفتش بیا، یعنی او بمن گفت:
اشک باریدش و نیوشه (ظ: شنوشه) گرفت
باز بفزود گفته های دراز.
طاهر فضل.
، ضمیر اضافی، که مضاف الیه واقع شود: چشمش، پایش، بمعنی چشم او، پای او، و در این صورت ضمیر ملکی است:
کسی کو بپرهیزد از بدمنش
نیالاید اندر بدیها تنش.
فردوسی.
جامه اش دوزد بگوید تار نیست
خانه اش سوزد بگوید نار نیست.
مولوی.
میچکد شیر هنوز از لب همچون شکرش
گرچه در شیوه گری هر مژه اش قتالی است.
حافظ.
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش.
حافظ.
’اش’ که به آخر کلمه ملحق شود، همزۀ آن ساقط گردد:
روزم از دودش چون نیم شب است
شبم از بادش چون شاوغرا.
ابوالعباس.
ولی اگر کلمه مختوم به های غیرملفوظ باشد همزۀ آن بجا ماند:
زواله اش چو شدی از کمان گروهه برون
زحلق مرغ بساعت فروچکیدی خون.
کسائی مروزی.
نوبت هدهد رسید و پیشه اش
وآن بیان صنعت و اندیشه اش.
مولوی.
و گاه در شعر که همزه خوانده نمیشود، درتحریر نیز همزه را ساقط کنند: پیشه ش. و رجوع به ’ش’شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از استرواح
تصویر استرواح
راحتی، آسایش، آسودگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استروان
تصویر استروان
قاطرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، قاطربان، استربان، قاطردار، استردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
آنکه نسبت به برآورده شدن آرزویش خوشبین باشد، آرزومند، متوقع، مایۀ امید، بیوسنده، راجی، مرتجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتروار
تصویر اشتروار
اشتربار، آن مقدار بار که بر پشت یک شتر حمل شود، بار شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استردار
تصویر استردار
قاطرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، قاطردار، استروان، قاطربان، استربان
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَرْ)
بار استر. بار قاطر: و خلفای عباسی سه استروار زر به امیرالجیوش که امیر عساکر بود فرستادند و مالهای دیگر بپذیرفتند. (نامۀ حسن صباح در جواب نامۀ ملکشاه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشتروار
تصویر اشتروار
مقدار بار یک اشتر اشتربار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
آرزوداشتن، امید داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسیرجای
تصویر اسیرجای
بندی خانه زندان بندگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمیرار
تصویر اسمیرار
گند مگونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرواح
تصویر استرواح
بو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
آرزومند، متوقع، منتظر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتروار
تصویر اشتروار
اشتربار، یک بار شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استرواح
تصویر استرواح
((اِ تِ))
آسایش جستن، آسایش یافتن، برآسودن، بو گرفتن، گندیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
Hopeful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
plein d'espoir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
ümitli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
희망적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
希望に満ちた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
מלא תקווה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
आशापूर्ण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
penuh harapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
มีความหวัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
полный надежды
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
hoopvol
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
esperanzado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
speranzoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
esperançoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
充满希望的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
pełen nadziei
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
сповнений надії
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
hoffnungsvoll
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از امیدوار
تصویر امیدوار
mwenye matumaini
دیکشنری فارسی به سواحیلی