معنی استرواح - فرهنگ فارسی معین
معنی استرواح
- استرواح((اِ تِ))
- آسایش جستن، آسایش یافتن، برآسودن، بو گرفتن، گندیدن
تصویر استرواح
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با استرواح
استرواح
- استرواح
- بوی برداشتن. (منتهی الارب). بوی بردن. خم گرفتن گوشت. (تاج المصادر بیهقی). بوی گرفتن. بو گرفتن. (وطواط).
لغت نامه دهخدا
استروان
- استروان
- قاطِرچی، کسی که قاطر دارد و با قاطر بار یا مسافر حمل و نقل می کند، قاطِربان، اَستَربان، قاطِردار، اَستَردار
فرهنگ فارسی عمید
استروار
- استروار
- بار استر. بار قاطر: و خلفای عباسی سه استروار زر به امیرالجیوش که امیر عساکر بود فرستادند و مالهای دیگر بپذیرفتند. (نامۀ حسن صباح در جواب نامۀ ملکشاه)
لغت نامه دهخدا