نام شهر اصفهان را بطلمیوس جغرافی نویس معروف یونان بنقل از اراتستنس (275- 195 قبل از میلاد) چنین آورده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 225)
نام شهر اصفهان را بطلمیوس جغرافی نویس معروف یونان بنقل از اراتستنس (275- 195 قبل از میلاد) چنین آورده است. (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 225)
خردل، سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود، در علم زیست شناسی گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زرد رنگ، دانه های ریز و قهوه ای و طعم تند، دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود، آهوری، خردله، سپندان، سپندین
خردل، سس یا چاشنی غلیظ و تندی که با مخلوط کردن دانه های گیاه خردل در آب یا سرکه تهیه می شود، در علم زیست شناسی گیاهی از تیرۀ چلیپاییان با برگ هایی شبیه برگ ترب، گل های زرد رنگ، دانه های ریز و قهوه ای و طعم تند، دانه های ساییده شدۀ این گیاه که به عنوان چاشنی استفاده می شود، آهوری، خردله، سپندان، سپندین
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدن جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
محوطه ای روباز، محصور و معمولاً مرتفع در خارج شهر که زردشتیان استخوان های درگذشتگان خود را پس از متلاشی شدنِ جسد، در آن قرار می دادند، مقبرۀ زردشتیان، دخمه، گورستان
خیل: و از جملۀ آن (یعنی کواکب شجاع) هشت (ستاره) که ایشان را اسپان خوانند و کرگان با ایشانند. (التفهیم بیرونی) ، (خلیج...) خلیجی است در سواحل شرقی ایتالیا و آن از جنوب شرقی بسوی شمال غربی امتداد یابد و 4 لنگرگاه بسیار محکم و استوار دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
خیل: و از جملۀ آن (یعنی کواکب شجاع) هشت (ستاره) که ایشان را اسپان خوانند و کرگان با ایشانند. (التفهیم بیرونی) ، (خلیج...) خلیجی است در سواحل شرقی ایتالیا و آن از جنوب شرقی بسوی شمال غربی امتداد یابد و 4 لنگرگاه بسیار محکم و استوار دارد. (قاموس الاعلام ترکی)
جمع واژۀ اسد، بمعنی شیر نر. (منتهی الارب) ، رسن، قوت، پیوندها: نحن خلقناهم و شددنا اسرهم. (قرآن 28/76) ، ایشان را آفریدیم و بستیم و قوت دادیم پیوندهای ایشان را. یا مراد از آن دو رودۀ بول و غایط است
جَمعِ واژۀ اَسد، بمعنی شیر نر. (منتهی الارب) ، رَسن، قوت، پیوندها: نحن خلقناهم و شددنا اسرهم. (قرآن 28/76) ، ایشان را آفریدیم و بستیم و قوت دادیم پیوندهای ایشان را. یا مراد از آن دو رودۀ بول و غایط است
جمع واژۀ سدن، بمعنی پرده یا پردۀ بارگیر. (منتهی الارب). کجاوه پوش، اسیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). برده کردن: و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً. (قرآن 26/33) ، زندانی کردن. (دزی ج 1 ص 21) ، آفریدن. (تاج المصادر بیهقی). خلقت، نیک آفریدن، پالان بدوال بستن. (تاج المصادر بیهقی) ، به احتباس بول مبتلا شدن، بندگی. (دزی ج 1 ص 21)
جَمعِ واژۀ سَدَن، بمعنی پرده یا پردۀ بارگیر. (منتهی الارب). کجاوه پوش، اسیر کردن. (تاج المصادر بیهقی). برده کردن: و انزل الذین ظاهروهم من اهل الکتاب من صیاصیهم و قذف فی قلوبهم الرعب فریقاً تقتلون و تأسرون فریقاً. (قرآن 26/33) ، زندانی کردن. (دزی ج 1 ص 21) ، آفریدن. (تاج المصادر بیهقی). خلقت، نیک آفریدن، پالان بدوال بستن. (تاج المصادر بیهقی) ، به احتباس بول مبتلا شدن، بندگی. (دزی ج 1 ص 21)
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
ایستادن قیام کردن برخاستن، مقاومت کردن، پایدار ماندن در خدمت ایستادن دیری خدمت ماندن در خدمت ایستاد ن دیری خدمت کردن، اقامت کردن ماندن، مصمم شدن عزم کردن قصد کردن، توقف کردن، یا استادن به کاری. مشغول شدن به آن و ورزیدن آن
اگر اسپندان داشت، لکن نخورد یا به کسی داد، یا از خانه بیرون افکند، دلیل که او را غم و اندوه کمتر بود. اگر اسپندان دید، دلیل غم بود. اگر بیند اسپندان همی خورد، دلیل که به قدر آن وی را غم و اندوه رسد. اگر بیند کسی اسپندان بدو داد، دلیل که غمی از آن کس بر دل وی حاصل شود. اگر دید او اسپندان به کسی داد، غمی از او بر دل وی حاصل گردد.
اگر اسپندان داشت، لکن نخورد یا به کسی داد، یا از خانه بیرون افکند، دلیل که او را غم و اندوه کمتر بود. اگر اسپندان دید، دلیل غم بود. اگر بیند اسپندان همی خورد، دلیل که به قدر آن وی را غم و اندوه رسد. اگر بیند کسی اسپندان بدو داد، دلیل که غمی از آن کس بر دل وی حاصل شود. اگر دید او اسپندان به کسی داد، غمی از او بر دل وی حاصل گردد.