جدول جو
جدول جو

معنی اسماء - جستجوی لغت در جدول جو

اسماء
نام کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). نام نهادن: اسماه ایاه و به.
لغت نامه دهخدا
اسماء
(اَ)
نام زنی است. (مهذب الاسماء). از نامهای عربی مشترک میان مرد و زن است. برخی اصل آنرا وسماء دانند بمعنی صفتی و برخی آنرا جمع اسم دانند و برخی اشتقاق اول را در نام زنان و اشتقاق دوم را در نام مردان صحیح دانسته اند. (تنقیح المقال ج 1 ص 126)
جمع واژۀ اسم: نامهاء آفریدگار جل جلاله و تقدست اسماؤه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 91). همه را باسماء و سیما میشناخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 398).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسماع
تصویر اسماع
سمع ها، گوش ها، جمع واژۀ سمع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسمار
تصویر اسمار
سمرها، قصه ها و افسانه هایی که در شب بگویند، افسانه های شب، جمع واژۀ سمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسماع
تصویر اسماع
شنوانیدن سخن، شنوانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(رُ کُ)
مهر کردن نامه. (منتهی الارب) : اسحی الکتاب.
لغت نامه دهخدا
(قُ نُ / نِ / نَ)
سخت زدن کسی را. (منتهی الارب). نیمه جان گذاشتن کسی را. بر باقی جان گذاشتن کسی را. (منتهی الارب). بر باقی جان گذاشتن نیم مرده ای را
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شبانگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در شبانگاه شدن. (ترجمان تهذیب عادل بن علی). داخل در مسا (شبانگاه) شدن بخلاف اصباح. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
بسیارشیر شدن شتر ماده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع سمله، لای آن چه تک تالاب گرد آید کاهیده ای اسمعیل از نام ها، آشتی دادن، کهن جامگی
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه و اشاره، پر خیده نمار، لتره (سخن رمز)، گواژه (کنایه)، پیچه، نمار کردن اشاره کردن، اشاره کنایه رمز، تعریض خطاب بی اشارت و عبارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادماء
تصویر ادماء
خون آلودن خون ریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارماء
تصویر ارماء
انداختن، افزون ستاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسداء
تصویر اسداء
فرو گذاشتن، به دلخواه رسیدن، نیکویی وبخشش، سخن بافی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسماع
تصویر اسماع
جمع سمع، گوشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقاء
تصویر اسقاء
آب دادن، آب خورانیدن، نوشاندن سیراب کردن، آک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسهاء
تصویر اسهاء
ساختن پیشدالان ساختن در گاهی، ساختن گنجینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استماء
تصویر استماء
به کنیزی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهماء
تصویر اهماء
جامه دری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواء
تصویر اسواء
نهادن هموار ساختن رسوایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمار
تصویر اسمار
جمع سمر، حکایتها، افسانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسماح
تصویر اسماح
رام شدن، جوانمرد گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اظماء
تصویر اظماء
تشنه کردن لاغر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
افزون کردن، گوالیدن، نمو کردن، سخن چینی، جمع نم، سخن چینان، فاش کردن سخن بطرز سخن چینی، نمو دادن، گوالانیدن، بالیدگی، سخنی را فاش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقماء
تصویر اقماء
فربه شدن ستور، خوار و حقیر کردن کسی را، به شگفت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعماء
تصویر اعماء
نابینا و کور کردن، کوراندن چشم کسی را بستن دید بست کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
حالت بیهوشی، بیهوشی، بیهوشاندن، لاپوشانی بیهوش شدن، بیهوش کردن، بیهوشی: (مریض بحال اغماء افتاده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمار
تصویر اسمار
جمع سمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسماً
تصویر اسماً
((اِ مَ ن ))
از جهت نام، بدون پشتوانه، بدون اعتبار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسماع
تصویر اسماع
جمع سمع، گوش ها. اسماع (ا)، شنوانیدن، سرود گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراء
تصویر اسراء
((اِ))
در شب سیر کردن، به سیر درآوردن کسی در شب، معراج پیامبر اکرم (ص)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعماء
تصویر اعماء
((اِ))
کور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انماء
تصویر انماء
((اِ))
فاش کردن سخن به طرز سخن چینی، نمو دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امساء
تصویر امساء
((اِ))
شبانگاه کردن، در شبانگاه شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسراء
تصویر اسراء
((اُ سَ))
جمع اسیر، اسیران، گرفتاران
فرهنگ فارسی معین